21 مهر 1400
با شادی نشاط دستش را رها کرد وارد کلاس شد و در جمع دوستانش نشست.ذوق و شوق از سر و پایش می بارید.معلم درسش را که داد با صدای بلند گفت حتما این کاردستی را با کمک پدر یا مادرتون انجام بدهید.از جایش بلند شد و دستش را بالا گرفت خانم اجازه:ماکه بابا نداریم… بیشتر »
نظر دهید »
02 تیر 1400
اشک از گوشه چشمانم به زمین می غلتد،دلتنگی هایش را با شیطنت های کودکانه اش آشکار کرده است.صدایش می زنم تا اندگی از فضای شیطنت رهایش کنم.دلتنگی هایش را فراموش کند.آسمان پر ستاره شب را به او نشان می دهم تا غرق رویا شود . میگویم هرکس بتواند با ستاره ها شکلی… بیشتر »
22 خرداد 1400
امروز روز دختر است ؛دختران سرزمین عزیزم ایران در میان دخترانه های کشورم امروز دخترانی را می شناسم که به جای اینکه پدر آنان را در آغوش بکشد ،آنان مزار پدر شان را در آغوش خواهند کشید دخترانی که دلتنگ نگاه پر مهر پدر و دستان گرم و نوازشگر پدر در این روز… بیشتر »
30 دی 1398
به زبان خودش حرف می زد نگاهش که می کردی چند کلاسی بیشتر سواد نداشت همانطور که فرمان ماشین را می چرخاند شروع به صحبت کرد باید انتقام سختی بگیرند،حاج خانم (زنش را میگفت)میگفت اینقدر که برای حاج قاسم گریه کردی برای آقای خدا بیامرزت گریه نکردی!! آقای من یک… بیشتر »
08 تیر 1398
#دلنوشته در گرمای تابستان امروز بوی عطر شهید گمنام فضای شهر را پر از عطر خود کرده بود. پر از پیام خود کرده بود.شهید با سیل جمعیت زنان و مردان از کوچه پس کوچه های شهر می گذشت. عرق شرم روی پیشانی شهر نشسته بود.انگار خجالت زده بود.حتی زمان هم خجالت می… بیشتر »
15 شهریور 1396
همسرم، شهید ڪمیل خیلے با محبتــ بود مثل یه مادرے کہ از بچہاش مراقبتــ میڪنه از من مراقبتـ میڪرد… یادمہ تابستون بود و هوا خیلے گرم بود خستہ بودم، رفتم پنڪہ رو روشن ڪردم وخوابیدم«من به گرما خیلی حساسم» خواب بودم واحساس کردم هوا خیلی گرم شده و متوجه… بیشتر »