میشه به جای بابا مرا بوسه کنی!!!
21 تیر 1400
دخترک کوچک 5ساله را در بغلش گرفت و محکم فشارش دادو بوسه ای از پیشانیش کرد و شروع کرد به قلقلک دادنش.
صدای خنده اش فضای کوچه را پر کرد.
از وقتی پدرش شهید شده بود؛ زیاد تحویلش میگرفت.
اما این بار فرق داشت. جنس بوسه اش متفاوت بود.
دخترک خندان خندان از ما دور شد و به طرف خانه رفت.مرد با نگاهش بدرقه اش کرد و
اشک در چشمانش حلقه زد و با صدای لرزان گفت:دلم از حرف های محیا آتش گرفت ،از من خواست از این به بعد به جای بابای شهیدش بغلش کنم و او را بوسه کنم.
مدتی است جنس غم شهدا را عجیب با گوشت و پوستم درک میکنم…………..