24 مهر 1400
شب اومد خونمون ,کلی با هم باز ی کردیم.خاله بازی و بدو بدو و….. با اصرار از مامانش خواست شب خونمون بخوابه…………… موقع خواب دیدم زیر لب های کوچکش چیزی را زمرمه میکند ………….. دقتم را زیاد کردم و دیدم… بیشتر »
2 نظر
21 مهر 1400
با شادی نشاط دستش را رها کرد وارد کلاس شد و در جمع دوستانش نشست.ذوق و شوق از سر و پایش می بارید.معلم درسش را که داد با صدای بلند گفت حتما این کاردستی را با کمک پدر یا مادرتون انجام بدهید.از جایش بلند شد و دستش را بالا گرفت خانم اجازه:ماکه بابا نداریم… بیشتر »
21 تیر 1400
دخترک کوچک 5ساله را در بغلش گرفت و محکم فشارش دادو بوسه ای از پیشانیش کرد و شروع کرد به قلقلک دادنش. صدای خنده اش فضای کوچه را پر کرد. از وقتی پدرش شهید شده بود؛ زیاد تحویلش میگرفت. اما این بار فرق داشت. جنس بوسه اش متفاوت بود. دخترک خندان خندان از ما… بیشتر »
02 تیر 1400
اشک از گوشه چشمانم به زمین می غلتد،دلتنگی هایش را با شیطنت های کودکانه اش آشکار کرده است.صدایش می زنم تا اندگی از فضای شیطنت رهایش کنم.دلتنگی هایش را فراموش کند.آسمان پر ستاره شب را به او نشان می دهم تا غرق رویا شود . میگویم هرکس بتواند با ستاره ها شکلی… بیشتر »
22 خرداد 1400
امروز روز دختر است ؛دختران سرزمین عزیزم ایران در میان دخترانه های کشورم امروز دخترانی را می شناسم که به جای اینکه پدر آنان را در آغوش بکشد ،آنان مزار پدر شان را در آغوش خواهند کشید دخترانی که دلتنگ نگاه پر مهر پدر و دستان گرم و نوازشگر پدر در این روز… بیشتر »