24 مهر 1400
شب اومد خونمون ,کلی با هم باز ی کردیم.خاله بازی و بدو بدو و….. با اصرار از مامانش خواست شب خونمون بخوابه…………… موقع خواب دیدم زیر لب های کوچکش چیزی را زمرمه میکند ………….. دقتم را زیاد کردم و دیدم… بیشتر »
2 نظر
21 تیر 1400
دخترک کوچک 5ساله را در بغلش گرفت و محکم فشارش دادو بوسه ای از پیشانیش کرد و شروع کرد به قلقلک دادنش. صدای خنده اش فضای کوچه را پر کرد. از وقتی پدرش شهید شده بود؛ زیاد تحویلش میگرفت. اما این بار فرق داشت. جنس بوسه اش متفاوت بود. دخترک خندان خندان از ما… بیشتر »