مومن زیر چتر حمایت خداست!
در موضوع «روزی» آنچه دانستنش حائز اهمّیّت است آن است که: اگر کسی خود را به سلاح ایمان و تقوا مجهز نماید، به یقین در مورد عنایت ویژه حق تعالی قرار خواهد گرفت، و آن یگانه خالق هستی در مورد مسئله ی «رزق و روزی» حساب دیگری روی او باز خواهد نمود. پروردگار متعال در کلام نورانی خویش از این حقیقت پرده برداشته است و در این باره به زیبایی فرموده است: «و مَن یتّق الله یجعل لَهُ مخرجاً و یَرزُقهُ مِن حیث لا یحسَب»1
امام صادق (علیه السلام) از امیرالمومنین (علیه السلام) چنین نقل می کند که ایشان می فرمود: نه بنده ای مزه ایمان را می چشد مگر اینکه بداند که آنچه به او رسیده نمی توانست به او نرسد و خطا رود، و آنچه که به خطا رفته و به او نرسیده نمی شد که به او برسد و بداند که زیان رساننده و سود دهنده فقط خدای عزّوجل است
ترجمه: هر کسی از خدا پروا داشته باشد، خداوند برای او راه خروجی [از گناه و مشکلات] پدید می آورد. و او را از جایی که گمان نمی برد روزی می دهد. این آیه وعده ی امید بخشی است از سوی پروردگار هستی به همه ی پرهیزکاران که سرانجام لطف الهی آنها را دربر می گیرد و از پیچ و خم مشکلات عبور می دهد و به افق تابناک سعادت و خوشبختی ابدی رهنمون می سازد، سختی های زندگی را برطرف می سازد و ابرهای تیره و تار مشکلات را از آسمان زندگی کنار می زند.
بنابراین مسائل مربوط به معیشت و زندگی از قبیل گرانی، مخارج زندگی، هزینه ی ازدواج و … هرگز نباید ما را به ترس و وحشت واداشته و از راه حق و بندگی خدا منحرف سازد و در مسیر گمراهی و ضلالت قرار دهد، بلکه انسان به هنگام برخورد با سختی ها باید به درگاه الهی رو نموده و گشایش کارهای بسته را از آن یگانه خالق هستی خواستار باشد، چرا که کلید حل مشکلات در دست قدرت الهی است و آن یگانه خالق هستی به راحتی می تواند طوفان سختی ها را آرام کند و به مشکلات زندگی پایان بخشد.
رساندن روزی در قعر چاه!
یکی از پیامبران بزرگ الهی حضرت دانیال (علیه السلام) است. او در زمان پادشاهی جبّار و ستمگر به نام «بُختُ نَّصر» زندگی می کرد. نقل می کند که: به دستور بخت نصر او را دستگیر کردند و در چاه انداختند و حیوانات درنده را بر سر او ریختند. خداوند متعال به یکی از پیغمران خود وحی نمود که برای دانیال خوراکی ببرد. عرض کرد: پروردگارا دانیال کجاست؟! خطاب رسید: از قریه بیرون شود و آنگاه کفتاری به سراغ تو می آید، دنبال آن کفتار برو تا تو را به مکان دانیال راهنمایی کند. آن پیامبر راه افتاد تا اینکه به آن چاه رسیدند. و طبق دستور خدا خوراک را برای او در چاه سرازیر کرد.2
1-سوره طلاق، آیه 2 و 3
2- کافی، ج6، ص636، ترجمه کمره ای
یه آزاده می گفت ما تو اردوگاه خیار کاشته بودیم بعد از اینکه خیارها درآمدن به رسم مهمانی خودمان خیارهای کوچک و قلمی رادادیم به عراقی ها و خیارهای سالادی را بردیم برای بقیه اسرا، عراقی ها با دیدن این صحنه که به خیال خودشان ما خیارهای خوب رو برداشتیم برای خودمون، اونروز کلی مارو کتک زدن
نه توفیق عیدی رفتن سادات را داشتم تا حالا!نه این همه عید غدیر اومد عیدی از سادات گرفتم.! امروز یه کلاس داخل مدرسه برگزار شد.که از قضا توسط حجت الاسلام سید…….بود.اما از عیدی ایشون هم خبری نبود.عجب حاجی !!! داخل سرویس نشسته بودیم که راننده سرویس یه هزاری نو نو بهمون داد و گفت :استاد صبح این ها را داد گفت از طرفشون عیدی بدم به شما. من و این همه خوشبختی محاله. دیگه دیگه به فال نیک گرفتم.اولین عیدی سادات
????????????
????????????
در ايامى كه اميرالمؤ منين عليه السلام زمامدار كشور اسلام بود، اغلب به سركشى بازارها مى رفت و گاهى به مردم تذكراتى مى داد.
روزى از بازار خرمافروشان گذر مى كرد، دختر بچه اى را ديد كه گريه مى كند، ايستاد و علت گريه اش را پرسش كرد. او در جواب گفت: آقاى من يك درهم داد خرما بخرم، از اين كاسب خريدم به منزل بردم اما نپسنديدند، حال آوردهام كه پس بدهم كاسب قبول نمى كند.
حضرت به كاسب فرمود: اين دختر بچه خدمتكار است و از خود اختيار ندارد، شما خرما را بگير و پولش را برگردان.
كاسب از جا حركت كرد و در مقابل كسبه و رهگذرها با دستش به سينه على عليه السلام زد كه او را از جلوى دكانش رد كند.
كسانى كه ناظر جريان بودند آمدند و به او گفتند، چه مى كنى اين على بن ابيطالب عليه السلام است!!
كاسب خود را باخت و رنگش زرد شد، و فورا خرماى دختربچه را گرفت و پولش را داد.
سپس به حضرت عرض كرد: اى اميرالمؤ منين عليه السلام از من راضى باش و مرا ببخش.
حضرت فرمود: چيزى كه مرا از تو راضى مى كند اين است كه: روش خود را اصلاح كنى و رعايت اخلاق و ادب را بنمايى.
منابع
داستانها و پندها ۱/۴۶
بحار الانوار، ۹/۵۱۹
نامش جنیدی بود، از علمای ناصبی و دشمن سرسخت علویان. معلم على شش ساله شده بود، بعد از شهادت پدرش به دستور معتصم.
باید ارتباطش را با شیعیان قطع می کرد و به خیال خودش و معتصم میخواست همراه با کینهی اهل بیت اعتقادات ناصبی به او بیاموزد!
مدتی گذشت. حال علی را از او پرسیدند با لفظ کودک. عصبانی شد، گفت: ” کودک کدام است؟ در مدینه عالم تر از من سراغ دارید؟”
- نه
- به خدا قسم! هرچه می خواهم یادش بدهم، خودش می داند. ادامهاش را هم به من یاد می دهد. تمام قرآن را با تفسیر کامل میداند و با صدای خوش از حفظ می خواند. نمی دانم این همه علم را از کجا آورده، وقتی در میان دیوارهای سیاه مدینه بزرگ شده.
على شش ساله معلم خوبی بود برای معلمش. جنیدی، ناصبی سرسخت شد از دوستداران اهل بیت. آن هم سرسختانه.
? #امام_هادی (ع)
ولادت امام هادی مبارک?
تو شلوغی ِاربعين ديدم زنی با عبای عربی روبه روی حرم سيدالشهدا علیه السلام با لهجه و كلام عربی با ارباب سخن می گويد.
??عربی را میفهميدم؛ زنِ عرب میگفت : آبرويم را نبر، به سختی اذن زيارت از شوهرم گرفته ام…
بچه هايم را گم كردهام …
اگر با بچه ها به خانه برنگردم شوهرم مرا می كشد…
گريه می كرد و با سوزِ نجوايش اطرافيان هم گريه میكردند.
??كم كم لحن صحبتش تند شد:
تو خودت دختر داشتی…
جان سه ساله ات كاری بكن…
چند ساعت است گم كردهام بچههايم را.
? كمی به من برخورد كه چرا اين طور دارد با امام حسين(ع) حرف میزند.
ناگهان دو كودك از پشت سر عبايش را گرفتند…
يُمّا يُمّا میكردند…
زن متعجب شد…
?با خود گفتم لابد بايد الان از ارباب تشكر كند..!
بچه هايش را به او دادند، اما بی خيالِ از بچه های تازه پيداشده دوباره روبرویِ حرم ايستاد…
? شدت گريه اش بيشتر شد!!
همه تعجب كرده بوديم!
رفتم جلو و گفتم: خانم چرا هنوز گريه می كنی؟ خدا را شاكر باش!
? زن با گريه ی عجيبی گفت:
من از صاحب اين حرم بچه هایِ لالم را كه لال مادرزاد بودند خواسته ام، اما نه تنها بچه هايم را دادند، بلكه شفای بچه هايم را هم امضا كردند.?
#طنزانه
یادم هست اوایل طلبگی بود.یکی از دوستانمان عزیزی را از دست داده بود،گفتیم برای عرض تسلیت ودلجوئی به حضور شرفیاب شویم.
القصه گفتیم برای اینکه خالی از عریضه نباشد یکی از دوستان خوش سخن را با خودمان همراه کنیم. همه چیز داشت به خوبی پیش می رفت که وقت خدا حافظی شد و رفیق داغدار ما حرف از دلتنگی زدو که کاش عزیزم نمی رفت و من به جای او می رفتم و… که ناگه سخن دوست خوش سخنمان همه را متحیر و متعجب و(هر چه در این قسم در نظر بگیرید)کرد و دهان باز نموده جهت دلداری فرمود :ان شا الله هر چه زودتر شما هم به ایشان بپیوندید!!
نمی دانستم چشمان گرد شده خود را به کدامین قسمت عالم هستی بدوزم که بتوان لبخندم راکه حاکی از موج خنده ای در دلم بود را تا لحظاتی قایمش کنم وخلاصه بگذریم که نمی دانستیم از کدام در فرار کنیم و…… لذا این بخش از حدیث پیامبر را خوب یاد گرفته ام ،که می فرماید:
زبان مؤمن در پس دل اوست، هرگاه بخواهد سخن بگويد درباره آن مى انديشد
تنبيه الخواطر ج 1 ، ص 106
و این سخن بزرگترها را که حاکی از دقت در کلام و عدم پر حرفی و حاضر جوابی است مدام تکرار میکن
حرف نزنی نمیگن تو لالی
فکر کنم بنده خدا از اون روز به بعد روزه سکوت گرفته باشه!!!
?برانگيختن حسّ انتقامجويى در انسان، از #شگردهای_شيطانى است،
?ولى پاسخ دادن بدیها با نيكى، از #سفارشات_الهى است.
? ادفع بالتى هى احسن… امّا ينزغنّك
✨✨✨✨✨
?? اگر به #سفارشات_خدا گوش کنیم؛
و حتی با اون کسی که بهمون بدی کرده رفتارِ شايسته و خوب داشته باشیم،?
ممکنه طرف دشمنی رو کنار نزاره و باهامون #دوست و رفیق نشه❌
?ولی حداقل، یه کمی حيا میکنه و شرمنده میشه.
?و این شرمندگی باعث میشه رفتارش بهتر بشه و شبیه رفتارِ یک #دوست بشه.?
? ادْفَعْ بِالَّتِی هِىَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِىٌّ حَمِیمٌ (فصلت،آیه ۳۴)
✨ بدى را با نیکى دفع کن، ناگاه(خواهى دید) همان کس که میان تو و او دشمنى است، گوئى دوست گرم و صمیمى است.
روايت شده است كه يكي از احبار (عالم وکاهن) يهود نزد ابوبكر آمد و به او گفت: آيا تو خليفه پيامبر اين امت هستي؟ پس به او گفت: ما در تورات مي خوانيم كه خلفاي پيامبران عالمترين امتهاي آنان هستند، به من بگو خدا كجا است؟ آيا در آسمان يا در زمين است؟ ابوبكر به وي گفت: او در آسمان بر روي #عرش است . آن مرد يهودي گفت: چرا زمين را خالي از او مي بينم و بر حسب اين قول، او در جايي به خصوص وجود دارد و در جاهاي ديگر نيست؟ ابوبكر گفت: اين سخن #زنديقان (كافران) است. برو گم شو و گرنه تو را مي كشم. آن عالم يهودي رفت، در حالي كه تعجب كرده بود و اسلام را تمسخر مي كرد. امير مؤمنان حضرت علي عليه السلام به او برخورد و گفت: اي يهودي! من سئوال تو را و پاسخي كه به تو داده شد را دانستم ما مي گوييم: خداي عز و جلّ مكان را خلق كرد، پس جايي ندارد و از اين كه در جايي بگنجد منزه است و او در همه جا هست، بي آن كه تماسي باشد يا جواري و علم او به آن چه در آنها است، احاطه دارد و هيچ چيز از آنها خالي از تدبير او نيست و من به تو در مورد اين كه: آن چه در يكي از كتابهاي شما آمده است، آن چه را كه من ذكر كردم، تصديق و تاييد مي كند، خبر مي دهم. پس اگر آن را دريابي، آيا به آ ن ايمان مي آوري؟ آن مرد يهودي گفت: بله. حضرت فرمودند: آيا در برخي از كتابهايتان اين را ديده اي كه موسي بن عمران عليه السلام روزي نشسته بود كه يكي از فرشتگان مشرق زمين نزد او آمد و حضرت موسي به وي گفت: از كجا آمده اي؟ گفت: از نزد خداي عز و جل. سپس فرشته اي از مغرب زمين نزد وي آمد و از او پرسيد: از كجا آمده اي؟ گفت: از آسمان هفتم به سوي تو آمده ام، از نزد خداوند متعال. پس از آن فرشته ديگري نزد او آمد و گفت: از زمين هفتم به سوي تو آ مده ام، از نزد خداي متعال. موسي عليه السلام گفت: منزه باد خدايي كه هيچ جايي از او خالي نمي شود و به جايي، نزديكتر از جاي ديگر نيست. آن مرد يهودي گفت: شهادت مي دهم خدايي جز الله وجود ندارد ، اين همان حق است و تو بر حق هستي و شايستگي تو براي خلافت پيامبرت، بيشتر از كسي است كه اين مقام را غصب كرده است. ارشاد، ص 108