هشدار امام باقر علیه السلام
یک صبح تا غروب برای بی دین شدن کفایت می کند
قال مولانا باقرالعلوم علیه السلام
لتُمَحَّصُنَّ يا شيعَةَ آلِ مُحَمَّدٍ تَمحيصَ الكُحلِ فِي العَينِ و إنَّ صاحِبَ العَينِ يَدري مَتي يَقَعُ الكُحلُ في عَينِهِ و لايَعلَمُ مَتي يَخرُجُ مِنها ، و كذلك يُصبِحُ الرَّجُلُ عَلي شَريعَةٍ مِن اَمرِنا و يُمسي و قد خَرَجَ مِنها ، و يُمسي عَلي شَريعَةٍ مِن اَمرِنا و يُصبِحُ و قد خَرَجَ مِنها
ای شیعیان آل محمد صلی الله علیه و آله یقیناً برای پاک شدن مورد آزمایش سخت قرار می گیرید
همچون پاک شدن سرمه در چشم
از این جهت که انسان میفهمد چه موقع سرمه وارد چشمش گردید ، ولی خارج شدنش را از چشم متوجه نمی شود ؛
و به همین شکل انسان بامداد اعتقاد به امامت ما دارد ولی شامگاه بی اعتقاد می شود و نیز شامگاه اعتقاد به امامت دارد ولی بامداد عقیده خود را از دست می دهد بدون آنکه خود بفهمد چطور اعتقادش دگرگون گردید
منبع
غیبت نعمانی , باب ۱۲ , ح۱۲
مردی در بیابان میان مکه و مدینه پسری در حدود ۷ یا ۸ ساله را دید. پسر سلام کرد، مرد پاسخ داد و پرسید از کجا میآیی
فرمود:« از جانب خداوند.»
مرد پرسید « کجا میروی؟»
فرمود:«بهسوی خداوند.»
مرد پرسید:«چه قصدی داری؟»
فرمود:« قصد خداوند.»
پرسید:« توشهات چیست؟»
فرمود:« تقوی»
پرسید:« از کدام طایفهای؟»
فرمود عرب
پرسید فرزند چه کسی هستی؟
فرمود من قریشی هستم. مردی از هاشم
گفت برایم روشنتر بگو
فرمود من علوی هستمش
سپس چهار بیت شعر خواند به این مضمون که
ماییم که بر حوض کوثر موکّلایم و هر کس را که بخواهیم میپذیریم. خوشا به حال کسانی که به آن راه مییابند. هر کس به رستگاری رسید، از طریق ما رسید و هر کس که محبت ما توشهی اوست هرگز خسران نمیبیند. هر کس ما را مسرور کند، او را مسرور خواهیم کرد و هر کس در دلش دوستی ما نباشد، نطفهاش ناپاک است. هر کس حق ما را غصب کند، بداند که میعادش روز قیامت است
سپس فرمود من محمد باقر فرزند علی بن ابیطالب هستم
و ناگهان از نظر مرد دور شد و مرد نفهمید او به آسمان صعود کرد یا به زمین فرو رفت
منبع
بحار الانوار، ج ۴۶ ص ۲۷۰
مردی به امام باقر علیه السلام عرض کرد
«من اهل شام هستم، ولایت شما را قبول دارم و از دشمنان شما بیزارم، اما پدرم از دوستداران بنی امیه بود. او مال زیادی داشت و پسری جز من نداشت. خانه اش درشهر رمله بود و در آنجا باغ کوچکی داشت. پس از آنکه پدرم از دنیا رفت، اموال او را جستجو کردم اما اثری از آنها نیافتم. شک ندارم که او اموال خود را در جایی دفن کرده تا به دست من نیفتد.»
امام باقرعلیه السلام فرمود:«آیا دوست داری پدرت را ببینی و از او سوال کنی؟»
مرد گفت آری، به خدا من فقیر و محتاجم
امام نامهای نوشت و به مُهر خود مزیّن کرد و فرمود این نوشته را امشب به بقیع ببر و در وسط بقیع نام پدرت را فریاد بزن. به ناگاه شخصی نزد تو میآید. این نامه را به او بده و بگو من فرستاده امام باقر علیه السلام هستم. او پدرت را می آورد. هر چه خواستی از او بپرس.»
مرد نوشته امام را گرفت و رفت.
فردا خدمت امام باقر علیه السلام رسید و گفت:«خدا بهتر میداند علم را نزد چه کسی قراردهد. دیشب به بقیع رفتم و امر شما را انجام دادم. مردی آمد و گفت:«همین جا باش تا پدرت را بیاورم.» سپس مرد سیاهی را آورد و گفت:« این پدر تو است.»
گفتم:«نه این پدر من نیست!»
گفت:«چرا، آتش و دود جهنّم و عذاب دردناک الهی چهرهاش را تغییر داده است.»
به آن مرد سیاه گفتم:« تو پدر منی؟!»
گفت:«بله.»
گفتم:«چرا قیافه ات اینقدر عوض شده؟»
گفت:«پسرم! من بنی امیه را دوست داشتم و آنها را بر اهل بیت رسول خدا برتری میدادم. خداوند مرا گرفتار عذاب خود کرده است. چون تو اهل بیت را دوست داشتی، من مالم خود را از تو پنهان کردم، اما امروز پشیمانم. برو به باغم، زیر درخت زیتون صدهزار درهم گذاشتهام. آن را بردار، پنجاه هزار درهم از آن را به امام باقرعلیه السلام بده، باقی آن هم برای خودت باشد.»
مرد شامی سهم امام را پرداخت. امام فرمود:«به زودی پشیمانی پدرت از ضایعکردن حق ما اهل بیت برایش مفید خواهد شد و از عذابش کم خواهد کرد.»
منبع
بحار الانوار، ج ۴۶ ص ۲۴۵ حدیث ۳۳
حرکت درخت خرما
عبادبنکثیر میگوید روزی به امام باقر (علیه السلام) عرض کردم: حق مؤمن بر خداوند چیست؟ یعنی خداوند برای مومن چه حقوقی قائل میشود؟
امام سکوت کرد. برای بار دوم و سوم این سؤال را تکرار کردم. امام فرمود: یکی از حقوق مؤمن بر خداوند این است که اگر مومن به این درخت بگوید جلو بیا خداوند به درخت این اجازه را بدهد که جلو بیاید.
در ادامه عباد میگوید: به خدا قسم دیدم آن درخت از جای خود حرکت کرد و به طرف امام به راه افتاد، اما امام اشارهای به درخت کرد و فرمود در جای خود باش! منظورم تو نبودی. پس آن درخت به جای خود برگشت و به حال اول قرار گرفت
منبع
علامه مجلسی بحار الانوار ج ۴۶ ص ۲۴۵ حدیث ۳۹
جابرجعفی می گوید
همسفر حضرت امام باقر علیه السلام در راه حج بودم ناگاه کبوتری آمد و بر چوبه ی محمل امام نشست و صدایی از خود درآورد. من خواستم آن را بگیرم امام فریاد زد
این حیوان به ما اهل بیت پناه آورده است. او میگوید سه سال است در این کوه جوجه میگذارد و ماری میآید جوجههایش را میخورد از من میخواهد دعا کنم جوجههایش سالم بمانند. من هم دعا کردم و خداوند شر مار را از سرش کم فرمود
نزدیک سحر شد. از مرکبها پیاده شدیم. امام شنهای بیابان را با دست کنار زد و چنین دعا کرد
خدایا ما را طاهر و سیراب نما ناگاه در بین شن ها سنگ سفیدی ظاهر شد. امام آن را برداشت. چشمه ای از آب زلال ظاهر شد با آب چشمه وضو گرفتیم و از آن آشامیدیم
نزدیک قریه ای رسیدیم امام به نخل خشک و بیثمری نزدیک شد و فرمود ای درخت از آنچه خداوند در تو آفریده بما بده
ناگاه شاخههای درخت خم شد و میوه داد ما میوهاش را چیدیم و خوردیم یکی از همسفران گفت
مانند آنچه امروز دیدم از ساحری ندیده بودم
امام فرمود
بر اهل بیت دروغ مبند کار ما سحر و جادو نیست. به ما چند نام از نام های خداوند آموخته شده است. خدا را به آن نامها میخوانیم و خداوند به ما از رحمت خویش عطا میکند
منبع
بحار الانوار، ج ۴۶ ص ۲۴۸ حدیث ۳۸
روزی امام باقر علیه السلام در میان مردم مدینه مدتی سر به زیر انداخت و لحظاتی ساکت ماند. سپس سر برداشت و فرمود:«ای مردم حال شما چگونه خواهد بود در آن روزی که مردی با چهار هزار نفر وارد شهر شما شود و بدون پرسش از هیچکس، دست به شمشیر برد و سه روز کشتار کند، و کاری از دست هیچکس برنیاید؟ این اتفاق در سال آینده خواهد افتاد. پس مراقب خود باشید و بدانید آنچه را گفتم، حتماً رخ خواهد داد
اهل مدینه به کلام امام توجّهی نکردند، جز تعداد کمی از آنها و به خصوص بنی هاشم که میدانستند کلام او حق است.
سال بعد امام باقر علیه السلام با اهل و عیال خود و بنی هاشم از مدینه کوچ کردند. چیزی نگذشت که نافع بن ازرق به مدینه یورش برد، دست به کشتار جمعی مردم زد و مردم را به خاک و خون کشید.
اهل مدینه که اهمّیتی برای کلام امام باقر علیه السلام قائل نشده بودند، پشیمان شدند و از آن پس میگفتند دیگر هر چه امام باقر بگوید میپذیریم. آنها اهل بیت نبوّت اند و به حق سخن می گویند
منبع
بحار الانوار، ج ۴۶ ص ۲۵۴ حدیث ۵۱
مردی از اهالی شام در مجالس امام باقر علیه السلام حاضر می شد و می گفت
«من می دانم طاعت خدا و رسول خدا در دشمنی با شما اهل بیت است، ولی چون شما مرد فصیح و با ادب و خوشسخنی هستید، در مجالستان شرکت میکنم.»
امام باقر علیه السلام پاسخ او را با خوشرویی میداد و می فرمود:«هیچ چیزی بر خداوند پنهان نیست.»
چندی بعد مرد شامی مریض شد و مرضش شدت یافت. دوست خود را صدا کرد و به او وصیّت کرد که وقتی از دنیا رفتم، برو محمد بن علی الباقر را خبر کن تا بر من نماز بگزارَد.
نیمه های شب، مرد شامی از دنیا رفت. او را در پارچهای پیچیدند. نیمههای شب، دوست او خدمت امام باقر علیه السلام رسید و گفت آن مرد شامی از دنیا رفت. او از شما خواسته تا بر او نماز بخوانید.»
حضرت باقر علیه السلام فرمود برو تا من بیایم
سپس برخاست و وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند و تا طلوع آفتاب در سجده بود. آنگاه به خانهی آن مرد شامی رفت، و نام او را صدا زد.
مرد در کفنش جواب امام را داد. امام او را نشاند و فرمود شربتی برای او بیاورند. سپس برخاست و رفت.
چند روز بعد مرد شامی کاملا بهبود یافت و خدمت امام باقر رفت و عرض کرد مجلس را برای من خلوت بفرمایید
امام مجلس را خلوت کرد. مرد گفت شهادت میدهم که شما حجّت خدا بر بندگانش هستید و دری که از آن باید به سوی خدا رفت شمایید. هر کس از غیر راه شما به سوی خدا برود زیانکار و گمراه خواهد بود
امام باقر علیه السلام فرمود چرا عقیدهات عوض شده؟
او گفت:«من در حال مرگ، با چشم خود دیدم و با گوش خود شنیدم که منادی ندا کرد روح او را باز گردانید چرا که محمد باقر از ما خواسته است او را به دنیا بازگردانیم
امام فرمود مگر نمی دانی که گاهی خداوند، بنده ای را دوست دارد، ولی از عملش خشمگین است؟ و گاهی نیز از بندهای خشمگین است ولی عملش را دوست دارد؟ یعنی تو از همان ها هستی
از آن روز به بعد، مرد از اصحاب خوب امام باقر علیه السلام شد.
منبع
بحار الانوار، ج ۴۶ ص ۲۲۳ حدیث ۱
خدمت حضرت امام محمد باقر علیه السلام رسیدم و گفتم آیا شما وارث رسول خدا هستید؟
امام باقر علیه السلام فرمود:« بله.»
گفتم آیا رسول خدا وارث انبیاء است و از همه آنچه انبیاء می دانستند، آگاه بود؟
فرمو بله
گفتم: آیا شما قدرت بر زنده کردن مردگان و شفای نابینایان را دارید؟
امام فرمود به اذن خدا، بله سپس فرمود جلو بیا ابا محمد
من جلو رفتم. امام دست مبارکش را بر صورت و چشمان من کشید و من ناگهان خورشید و آسمان و زمین را دیدم و بینا شدم
آنگاه امام باقر علیه السلام به من فرمود آیا دوست داری به همین حال باشی و روز قیامت مانند همه مردم با تو رفتار شود یا به حالت قبلی و نابینایی بازگردی و در قیامت، اهل بهشت باشی؟
گفتم نه به همان حال قبلی برمی گردم
امام دوباره دستی بر چشم های من کشید و من نابینا شدم
منبع
بحارالانوار، ج ۴۶ ص ۲۳۷ حدیث ۱۳
خلاصه دين اسلام
ابي جارود مي گويد
به امام باقر (علیه السلام) عرض كردم اي فرزند رسول خدا
آيا شما دوستي و پيوند قلبي و پيروي مرا نسبت به خودتان مي دانيد؟
امام: آري مي دانم.
ابي جارود من سؤالي از شما دارم كه تقاضا دارم به آن پاسخ دهيد، زيرا بر اثر نابينائي كمتر راه مي روم و قادر نيستم همواره به حضور شما شرفياب گردم.
امام حاجتت چيست؟
ابي جارود: ديني كه شما و خاندان شما، خدا را بر اساس آن دين مي پرستيد، به من بفرمائيد كه چگونه است، تا من نيز بر اساس آن، خدا را عبادت نمايم.
♦️امام: مطلب را كوتاه گفتي با اينكه سؤال مهم و بزرگي نمودي، سوگند به خدا همان دين را كه خودم و پدرانم با آن دينداري مي كنيم به تو مي گويم، آن دين، عبارت است از:
1⃣گواهي به يكتائي و بي همتائي خدا
2⃣گواهي به رسالت محمد (صل الله علیه و اله وسلم) و اقرار به آنچه از طرف خدا آورده است
3⃣گواهي به رهبري و امامت ولي (مورد قبول) ما و دشمني با دشمنان ما
4⃣اطاعت كردن از فرمان ما
5⃣انتظار قائم ما
6⃣كوشش و پاك زيستي در انجام واجبات و ترك محرمات
منبع
دعائم الاسلام ح۱۰ ص ۲۱ ج ۱
ویژگی همسر خوب
پیامبر اکرم صلےاللهعلیهواله فرمودند بهترین زنان زنی که دارای این ویژگی ها باشد
1⃣ آمادگی ذاتی و ارادی برای بارداری بسیار داشته باشد
2⃣ با محبت باشد
3⃣ با عفت و پاکدامن باشد؛
4⃣ در میان بستگانش سربلند و در نزد شوهرش فروتن باشد؛
5⃣ خود را در نزد شوهر بیاراید؛
6⃣ در نزد دیگران، حجاب و وقار و شرم خود را حفظ کند؛
7⃣ سخن شوهر را بشنود و از او اطاعت کند؛
8⃣ وقتی با شوهر خلوت کرد، آنچه او خواست دریغ نکند؛
9⃣ همانند مرد شوخ و بذله گو نباشد
منبع
اصول کافی جلد ۲ صفحه ۳۲۴