آثار و برکات نماز
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهواله) فرمود: نماز ستون دین است و در آن ده خصلت است:
1️⃣ زینت صورت و آبروی نمازگزار است؛
2️⃣ نور و روشنی دل است؛
3️⃣ باعث و سبب راحتی بدن است؛
4️⃣ سبب نزول رحمت است؛
5️⃣ چراغ آسمان است. جایی که نماز خوانده می شود برای آسمان ها مانند ستاره ای می درخشد.
6️⃣ سبب سنگینی عمل در ترازوی اعمال است؛
7️⃣ سبب خشنودی پروردگار است؛
8️⃣ بهای بهشت است؛
9️⃣ انس در قبر است؛
? حجاب و پرده ای از آتش جهنم است.
و کسی که نماز را به پا داشت دین را بپا داشت. و کسی که نماز را ترک کند دین را نابود کرد.
مواعظ العددیّه،ص ۲۲۴
درسی مهم از سیره و بیان امام باقر علیه السلام باید راضی به رضای الهی بود
امام باقر عليه السّلام به عيادت جابر بن عبدالله انصارى كه بيمار بود تشريف آوردند و فرمودند «حالت چگونه است؟»
عرض كرد «در حالى هستم كه پيرى را بر جوانى، و مرض را بر صحّت، و موت را بر زندگى ترجيح مى دهم
✅ حضرت فرمودند
و امّا من اين گونه نيستم؛ اگر خداى براى من پيرى بخواهد ما نيز همان را مى خواهيم، و اگر جوانى را تقدير كند ما نيز به همان رضا مى دهيم، و اگر مرض را بپسندد من نيز مى پسندم، و اگر شفا بخشد من نيز آن را مى طلبم، و اگر بميراند من همان را خواهانم، و اگر باقى بدارد من نيز طالب آن مى باشم.
زمانى كه جابر اين را از آن حضرت شنيد صورت حضرت را بوسيد و عرض كرد: «راست فرمود رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم كه:
تو فرزندى از ذريّه مرا ادراك خواهى كرد كه نام او نام من است، و شكافنده علم خواهد بود چونان كه گاو زمين را شخم مى زند.
و بدين جهت به شكافنده علوم اوّلين و آخرين موصوف گشت.»
اسرار ملکوت ج ۲ ص ۲۹۴ - ۲۹۵
عظمت مقام امامت در بیان امام محمد باقر علیه السلام
حضرت ابراهیم (علیه السلام) یکی از پیامبران بزرگ خدا بود، در آغاز از طریق بندگی خدا به مقامی رسید که خداوند او را به عنوان (بنده خود) پذیرفت، سپس او در این مسیر به درجه ای رسید که خداوند او را به عنوان پیامبر خود پذیرفت، سپس او در این مسیر به درجه ای رسید که خداوند او را به عنوان رسول خدا پذیرفت، سپس او در مسیر انجام وظیفه رسالت به درجه ای رسید که خداوند او را به عنوان خلیل خود
دوست خالص خود پذیرفت، سپس به درجه ای رسید که خداوند او را به عنوان امام مردم گردانید، وقتی که خداوند این مقامات بندگی، نبوت، خلیل بودن و رسالت را در وجود ابراهیم جمع کرد مانند این انگشتان که کنار هم هستند - به او وحی کرد که ای ابراهیم! تو را امام مردم (پنجمین مقام) گردانیدم
مقام امامت به قدری در نظر ابراهیم علیه السلام بزرگ آمد که به خدا عرض کرد پروردگار! و از فرزندان من هم؟
خداوند فرمود پیمان من (مقام امامت) به ستمکاران از فرزندان تو نمی رسد
عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ أَبِي السَّفَاتِجِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَ إِبْرَاهِيمَ عَبْداً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ نَبِيّاً وَ اتَّخَذَهُ نَبِيّاً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ رَسُولًا وَ اتَّخَذَهُ رَسُولًا قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ خَلِيلًا وَ اتَّخَذَهُ خَلِيلًا قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ إِمَاماً فَلَمَّا جَمَعَ لَهُ هَذِهِ الْأَشْيَاءَ وَ قَبَضَ يَدَهُ قَالَ لَهُ- يَا إِبْرَاهِيمُ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً فَمِنْ عِظَمِهَا فِي عَيْنِ إِبْرَاهِيمَ ع قَالَ يَا رَبِّ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ.
منبع
اصول الکافی مجلد ۱، صفحه ۲۲۱
هشدار امام باقر علیه السلام
یک صبح تا غروب برای بی دین شدن کفایت می کند
قال مولانا باقرالعلوم علیه السلام
لتُمَحَّصُنَّ يا شيعَةَ آلِ مُحَمَّدٍ تَمحيصَ الكُحلِ فِي العَينِ و إنَّ صاحِبَ العَينِ يَدري مَتي يَقَعُ الكُحلُ في عَينِهِ و لايَعلَمُ مَتي يَخرُجُ مِنها ، و كذلك يُصبِحُ الرَّجُلُ عَلي شَريعَةٍ مِن اَمرِنا و يُمسي و قد خَرَجَ مِنها ، و يُمسي عَلي شَريعَةٍ مِن اَمرِنا و يُصبِحُ و قد خَرَجَ مِنها
ای شیعیان آل محمد صلی الله علیه و آله یقیناً برای پاک شدن مورد آزمایش سخت قرار می گیرید
همچون پاک شدن سرمه در چشم
از این جهت که انسان میفهمد چه موقع سرمه وارد چشمش گردید ، ولی خارج شدنش را از چشم متوجه نمی شود ؛
و به همین شکل انسان بامداد اعتقاد به امامت ما دارد ولی شامگاه بی اعتقاد می شود و نیز شامگاه اعتقاد به امامت دارد ولی بامداد عقیده خود را از دست می دهد بدون آنکه خود بفهمد چطور اعتقادش دگرگون گردید
منبع
غیبت نعمانی , باب ۱۲ , ح۱۲
مردی در بیابان میان مکه و مدینه پسری در حدود ۷ یا ۸ ساله را دید. پسر سلام کرد، مرد پاسخ داد و پرسید از کجا میآیی
فرمود:« از جانب خداوند.»
مرد پرسید « کجا میروی؟»
فرمود:«بهسوی خداوند.»
مرد پرسید:«چه قصدی داری؟»
فرمود:« قصد خداوند.»
پرسید:« توشهات چیست؟»
فرمود:« تقوی»
پرسید:« از کدام طایفهای؟»
فرمود عرب
پرسید فرزند چه کسی هستی؟
فرمود من قریشی هستم. مردی از هاشم
گفت برایم روشنتر بگو
فرمود من علوی هستمش
سپس چهار بیت شعر خواند به این مضمون که
ماییم که بر حوض کوثر موکّلایم و هر کس را که بخواهیم میپذیریم. خوشا به حال کسانی که به آن راه مییابند. هر کس به رستگاری رسید، از طریق ما رسید و هر کس که محبت ما توشهی اوست هرگز خسران نمیبیند. هر کس ما را مسرور کند، او را مسرور خواهیم کرد و هر کس در دلش دوستی ما نباشد، نطفهاش ناپاک است. هر کس حق ما را غصب کند، بداند که میعادش روز قیامت است
سپس فرمود من محمد باقر فرزند علی بن ابیطالب هستم
و ناگهان از نظر مرد دور شد و مرد نفهمید او به آسمان صعود کرد یا به زمین فرو رفت
منبع
بحار الانوار، ج ۴۶ ص ۲۷۰
مردی به امام باقر علیه السلام عرض کرد
«من اهل شام هستم، ولایت شما را قبول دارم و از دشمنان شما بیزارم، اما پدرم از دوستداران بنی امیه بود. او مال زیادی داشت و پسری جز من نداشت. خانه اش درشهر رمله بود و در آنجا باغ کوچکی داشت. پس از آنکه پدرم از دنیا رفت، اموال او را جستجو کردم اما اثری از آنها نیافتم. شک ندارم که او اموال خود را در جایی دفن کرده تا به دست من نیفتد.»
امام باقرعلیه السلام فرمود:«آیا دوست داری پدرت را ببینی و از او سوال کنی؟»
مرد گفت آری، به خدا من فقیر و محتاجم
امام نامهای نوشت و به مُهر خود مزیّن کرد و فرمود این نوشته را امشب به بقیع ببر و در وسط بقیع نام پدرت را فریاد بزن. به ناگاه شخصی نزد تو میآید. این نامه را به او بده و بگو من فرستاده امام باقر علیه السلام هستم. او پدرت را می آورد. هر چه خواستی از او بپرس.»
مرد نوشته امام را گرفت و رفت.
فردا خدمت امام باقر علیه السلام رسید و گفت:«خدا بهتر میداند علم را نزد چه کسی قراردهد. دیشب به بقیع رفتم و امر شما را انجام دادم. مردی آمد و گفت:«همین جا باش تا پدرت را بیاورم.» سپس مرد سیاهی را آورد و گفت:« این پدر تو است.»
گفتم:«نه این پدر من نیست!»
گفت:«چرا، آتش و دود جهنّم و عذاب دردناک الهی چهرهاش را تغییر داده است.»
به آن مرد سیاه گفتم:« تو پدر منی؟!»
گفت:«بله.»
گفتم:«چرا قیافه ات اینقدر عوض شده؟»
گفت:«پسرم! من بنی امیه را دوست داشتم و آنها را بر اهل بیت رسول خدا برتری میدادم. خداوند مرا گرفتار عذاب خود کرده است. چون تو اهل بیت را دوست داشتی، من مالم خود را از تو پنهان کردم، اما امروز پشیمانم. برو به باغم، زیر درخت زیتون صدهزار درهم گذاشتهام. آن را بردار، پنجاه هزار درهم از آن را به امام باقرعلیه السلام بده، باقی آن هم برای خودت باشد.»
مرد شامی سهم امام را پرداخت. امام فرمود:«به زودی پشیمانی پدرت از ضایعکردن حق ما اهل بیت برایش مفید خواهد شد و از عذابش کم خواهد کرد.»
منبع
بحار الانوار، ج ۴۶ ص ۲۴۵ حدیث ۳۳
حرکت درخت خرما
عبادبنکثیر میگوید روزی به امام باقر (علیه السلام) عرض کردم: حق مؤمن بر خداوند چیست؟ یعنی خداوند برای مومن چه حقوقی قائل میشود؟
امام سکوت کرد. برای بار دوم و سوم این سؤال را تکرار کردم. امام فرمود: یکی از حقوق مؤمن بر خداوند این است که اگر مومن به این درخت بگوید جلو بیا خداوند به درخت این اجازه را بدهد که جلو بیاید.
در ادامه عباد میگوید: به خدا قسم دیدم آن درخت از جای خود حرکت کرد و به طرف امام به راه افتاد، اما امام اشارهای به درخت کرد و فرمود در جای خود باش! منظورم تو نبودی. پس آن درخت به جای خود برگشت و به حال اول قرار گرفت
منبع
علامه مجلسی بحار الانوار ج ۴۶ ص ۲۴۵ حدیث ۳۹
جابرجعفی می گوید
همسفر حضرت امام باقر علیه السلام در راه حج بودم ناگاه کبوتری آمد و بر چوبه ی محمل امام نشست و صدایی از خود درآورد. من خواستم آن را بگیرم امام فریاد زد
این حیوان به ما اهل بیت پناه آورده است. او میگوید سه سال است در این کوه جوجه میگذارد و ماری میآید جوجههایش را میخورد از من میخواهد دعا کنم جوجههایش سالم بمانند. من هم دعا کردم و خداوند شر مار را از سرش کم فرمود
نزدیک سحر شد. از مرکبها پیاده شدیم. امام شنهای بیابان را با دست کنار زد و چنین دعا کرد
خدایا ما را طاهر و سیراب نما ناگاه در بین شن ها سنگ سفیدی ظاهر شد. امام آن را برداشت. چشمه ای از آب زلال ظاهر شد با آب چشمه وضو گرفتیم و از آن آشامیدیم
نزدیک قریه ای رسیدیم امام به نخل خشک و بیثمری نزدیک شد و فرمود ای درخت از آنچه خداوند در تو آفریده بما بده
ناگاه شاخههای درخت خم شد و میوه داد ما میوهاش را چیدیم و خوردیم یکی از همسفران گفت
مانند آنچه امروز دیدم از ساحری ندیده بودم
امام فرمود
بر اهل بیت دروغ مبند کار ما سحر و جادو نیست. به ما چند نام از نام های خداوند آموخته شده است. خدا را به آن نامها میخوانیم و خداوند به ما از رحمت خویش عطا میکند
منبع
بحار الانوار، ج ۴۶ ص ۲۴۸ حدیث ۳۸
روزی امام باقر علیه السلام در میان مردم مدینه مدتی سر به زیر انداخت و لحظاتی ساکت ماند. سپس سر برداشت و فرمود:«ای مردم حال شما چگونه خواهد بود در آن روزی که مردی با چهار هزار نفر وارد شهر شما شود و بدون پرسش از هیچکس، دست به شمشیر برد و سه روز کشتار کند، و کاری از دست هیچکس برنیاید؟ این اتفاق در سال آینده خواهد افتاد. پس مراقب خود باشید و بدانید آنچه را گفتم، حتماً رخ خواهد داد
اهل مدینه به کلام امام توجّهی نکردند، جز تعداد کمی از آنها و به خصوص بنی هاشم که میدانستند کلام او حق است.
سال بعد امام باقر علیه السلام با اهل و عیال خود و بنی هاشم از مدینه کوچ کردند. چیزی نگذشت که نافع بن ازرق به مدینه یورش برد، دست به کشتار جمعی مردم زد و مردم را به خاک و خون کشید.
اهل مدینه که اهمّیتی برای کلام امام باقر علیه السلام قائل نشده بودند، پشیمان شدند و از آن پس میگفتند دیگر هر چه امام باقر بگوید میپذیریم. آنها اهل بیت نبوّت اند و به حق سخن می گویند
منبع
بحار الانوار، ج ۴۶ ص ۲۵۴ حدیث ۵۱
مردی از اهالی شام در مجالس امام باقر علیه السلام حاضر می شد و می گفت
«من می دانم طاعت خدا و رسول خدا در دشمنی با شما اهل بیت است، ولی چون شما مرد فصیح و با ادب و خوشسخنی هستید، در مجالستان شرکت میکنم.»
امام باقر علیه السلام پاسخ او را با خوشرویی میداد و می فرمود:«هیچ چیزی بر خداوند پنهان نیست.»
چندی بعد مرد شامی مریض شد و مرضش شدت یافت. دوست خود را صدا کرد و به او وصیّت کرد که وقتی از دنیا رفتم، برو محمد بن علی الباقر را خبر کن تا بر من نماز بگزارَد.
نیمه های شب، مرد شامی از دنیا رفت. او را در پارچهای پیچیدند. نیمههای شب، دوست او خدمت امام باقر علیه السلام رسید و گفت آن مرد شامی از دنیا رفت. او از شما خواسته تا بر او نماز بخوانید.»
حضرت باقر علیه السلام فرمود برو تا من بیایم
سپس برخاست و وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند و تا طلوع آفتاب در سجده بود. آنگاه به خانهی آن مرد شامی رفت، و نام او را صدا زد.
مرد در کفنش جواب امام را داد. امام او را نشاند و فرمود شربتی برای او بیاورند. سپس برخاست و رفت.
چند روز بعد مرد شامی کاملا بهبود یافت و خدمت امام باقر رفت و عرض کرد مجلس را برای من خلوت بفرمایید
امام مجلس را خلوت کرد. مرد گفت شهادت میدهم که شما حجّت خدا بر بندگانش هستید و دری که از آن باید به سوی خدا رفت شمایید. هر کس از غیر راه شما به سوی خدا برود زیانکار و گمراه خواهد بود
امام باقر علیه السلام فرمود چرا عقیدهات عوض شده؟
او گفت:«من در حال مرگ، با چشم خود دیدم و با گوش خود شنیدم که منادی ندا کرد روح او را باز گردانید چرا که محمد باقر از ما خواسته است او را به دنیا بازگردانیم
امام فرمود مگر نمی دانی که گاهی خداوند، بنده ای را دوست دارد، ولی از عملش خشمگین است؟ و گاهی نیز از بندهای خشمگین است ولی عملش را دوست دارد؟ یعنی تو از همان ها هستی
از آن روز به بعد، مرد از اصحاب خوب امام باقر علیه السلام شد.
منبع
بحار الانوار، ج ۴۶ ص ۲۲۳ حدیث ۱