من محمد باقر فرزند علی بن ابیطالب هستم
مردی در بیابان میان مکه و مدینه پسری در حدود ۷ یا ۸ ساله را دید. پسر سلام کرد، مرد پاسخ داد و پرسید از کجا میآیی
فرمود:« از جانب خداوند.»
مرد پرسید « کجا میروی؟»
فرمود:«بهسوی خداوند.»
مرد پرسید:«چه قصدی داری؟»
فرمود:« قصد خداوند.»
پرسید:« توشهات چیست؟»
فرمود:« تقوی»
پرسید:« از کدام طایفهای؟»
فرمود عرب
پرسید فرزند چه کسی هستی؟
فرمود من قریشی هستم. مردی از هاشم
گفت برایم روشنتر بگو
فرمود من علوی هستمش
سپس چهار بیت شعر خواند به این مضمون که
ماییم که بر حوض کوثر موکّلایم و هر کس را که بخواهیم میپذیریم. خوشا به حال کسانی که به آن راه مییابند. هر کس به رستگاری رسید، از طریق ما رسید و هر کس که محبت ما توشهی اوست هرگز خسران نمیبیند. هر کس ما را مسرور کند، او را مسرور خواهیم کرد و هر کس در دلش دوستی ما نباشد، نطفهاش ناپاک است. هر کس حق ما را غصب کند، بداند که میعادش روز قیامت است
سپس فرمود من محمد باقر فرزند علی بن ابیطالب هستم
و ناگهان از نظر مرد دور شد و مرد نفهمید او به آسمان صعود کرد یا به زمین فرو رفت
منبع
بحار الانوار، ج ۴۶ ص ۲۷۰