خطر_نفس
هیچوقت خودمون رو زیادی تحویل نگیریم، و فکر نکنیم خیلی آدم خوبی هستیم.
اصلاً شرط کمال اینه که، اگر همه مردم ما رو کامل دونستند، ما خودمون رو کامل ندونیم، و مدام این نفس سرکش رو سرزنش کنیم.
خطرِ هوای نفس رو جدّی بگیریم.
در روایات به ما گفتند: “راضی بودن از نفس، بزرگ ترین دام شیطان است.”
پیغمبری مثل یوسف، با اونهمه پاکی میگه: «مٰا أُبَرِّئُ نَفْسِی» من خودم و نفس خودم رو تبرئه نمیکنم، و اگر هم گناه نکردم لطف خدا بوده:
وَ مٰا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ اَلنَّفْسَ لَأَمّٰارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاّٰ مٰا رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ (یوسف/۵۳)
من نفس خود را تبرئه نمیکنم، چرا که نفسِ آدمی بدون شک، همواره به بدی امر میکند، مگر آن که پروردگارم رحم کند، که همانا پروردگار من آمرزنده مهربان است.
اگر رحمت و لطف خدا نباشه، و یک لحظه به حال خودمون رها بشیم، سقوط حتمی است.
رضاسگ باز!
یه لات بود تو مشهد…
هم سگ خرید و فروش می کرد،
هم دعواهاش حسابی سگی بود!!
یه روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا و غذا خوردن! که دید
یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“
داره تعقیبش میکنه.
شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: ”فکر کردی خیلی مردی؟!“
- رضا گفت: بروبچه ها که اینجور میگن…..!!!
- چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه!!
به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه……!
مدتی بعد….
شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد….!
چند لحظه بعد با دست بسته، رضا رو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: ”این کیه آوردی جبهه؟!“
رضا شروع کرد به فحش دادن.
(فحشای رکیک!)
اما چمران مشغول نوشتن بود!
وقتی دید چمران توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد:
”آهای کچل با تو ام…..! “
یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت:
بله عزیزم!
چی شده عزیزم؟
چیه آقا رضا؟
چه اتفاقی افتاده؟
- رضا گفت: داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!!!
چمران: ”آقا رضا چی میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید…..!“
چمران و آقا رضا تنها تو سنگر…..
- رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! كشيدهای، چیزی؟!!
- شهید چمران: چرا؟!
- رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده….!
تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه!!
- شهید چمران: اشتباه فکر می کنی!!!!
یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده!
هِی آبرو بهم میده…..
تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی میکردی ولی اون بهت خوبی میکرده…..!
منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم…..!
تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم …!
رضا جا خورد!….
رفت و تو سنگر نشست.
آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمیرفت، زار زار گریه میکرد!
تو گریه هاش میگفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟
اذان شد.
رضا اولین نماز عمرش بود.
رفت وضو گرفت.
سرِ نماز،
موقع قنوت صدای گریش بلند شد!!!!
وسط نماز،
صدای سوت خمپاره اومد.
پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد…..
رضا رو خدا واسه خودش جدا کرد……!
(فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش)
یه توبه و نماز واقعی……..
به_نقل_از_کتاب_خاطرات دکترشهید_مصطفی_چمران
رهبر_انقلاب:
برخلاف تصور بعضی كه خیال میكنند اینهایی كه بیرونِ خانه كار میكنند، كارشان سخت است، آنهایی كه در خانهاند راحتند؛ نه، خانم داخل خانه كار جسمانیاش هم سخت است، كار فكریاش هم سخت است؛ چون مدیر داخلی خانواده، خانم است ، طبعاً چالشهایی دارد. این چالشها تلاطمهایی در روح او به وجود میآورد.
به مجرد اینکه شوهر میآید در خانه، مثل اینکه فرشته نجات از آسمان نازل شد برایش. برای هر دوتان، این محیط میشود بهشت. بَد است؟ این اساسیترین نیاز انسان است. این را سعی کنید تأمین کنید.
البته خب شرایطی دارد، زحماتی دارد، البته خیلی زحمتی ندارد، عقل یک خردهای میخواهد؛ هم زن باید عقل به خرج بدهد، هم مرد باید عقل به خرج بدهد.
۷۸/۱۲/۲۲
? @zanashooi_amoozesh
تحمل همسر بد اخلاق سلوک است.حالا کیا سالک هستند؟! گاهی ادم خیلی چیز ها را میدونه ولی تکرارش آرامش میده.به قول استاد فاطمی نیا سلوک که فقط نماز شب نیست. پیشنهاد دانلود
گاهی اوقات انسان دلش برای یه چیزایی تنگ میشه که دیگه نمیتونه بهش برسه. حس فوق العاده غمگینی مثل زمانی که رفته و برنمی گرده و تو میخواهی بعضی چیزها را عوض کنی!
امام علی (علیهالسلام) فرمود:
«فرصت مانند ابر از افق زندگی میگذرد، مواقعی که فرصتهای خیری پیش میآید غنیمت بشمارید و از آنها استفاده کنید».نهجالبلاغه فیض 1108
مثل دوران جوانی که بعد از مدتی میفهمی چقدر قشنگ بوده و چه کارایی می شده انجام بدی.
مثل انتخابایی که کردی و دیگه فرصت جبرانش را نداری.
مثل دلتنگی برای کسانی که دوستشون داری ولی دیگه در کنارت نیستند،تو دلتنگ اونایی ولی دستت بهشون نمی رسه.
مثل این کلیپ
#به قلم خودم
در قیامت جهنمی ها از بهشتی ها می پرسن مگه ما باهم تو یه محله تو یه شهر نبودیم؟ چی باعث شد شما بهشتی بشین ما جهنمی؟!!
بهشتیان جواب میدن، به پنج_دلیل شماها صفتون از ما جدا شده، سوره حدید آیه ۲۲:
اول: 【خود فریب بودید】. هِی توجیه کردید، مالیات دادید به دولت گذاشتید پاحساب خمس، تو کارهاتون سعی کردید توجیه کنید و از استدلال بگریزید
دوم: 【در کار خیر تعلل کردید.】 آقا در کار خیر بشتابید. روایت دارد که وقتی انسان میخواد صدقه بده شیطان دست آدمو میگیره و وسوسه می کنه، لذا قرآن درباره کار خیر می فرماید: “فالستبقو الخیرات” در کار خیر سبقت بگیرید
سوم: 【 شک کردید】. یقین در زندگیتون نداشتید. یه روز رو سند این دعا شک کردید، یه روز رو آیه فلان کردید، خیلی مواظب باشید، دشمنا خیلی دارن شبهه افکنی می کنند تا مردم از دین فرار کنند.
چهارم: 【آرزوهای طولانی شما رو گول زد】.
پنجم: 【شیطان بر شما حاکم شد】.
از بیانات حجت الاسلام رفیعی
چند وقت پیش تو وب گردی و ازاین وبلاگ به اون وبلاگ به پیام یکی دوستام رسیدم که حوصلش بدجوری سر رفته بود و از طریق کتاب شعله زیرش را کم می کرد.
اگه پست من را میخونی دوست جون منم امروز همون حال تو را دارم.
منتها کتاب هم جواب گو نیست!
راستی یه چالش شما وقتی حوصلتون سر میره چه چیزی حالتون را جا میاره؟
حاج آقای دولابی چقدر قشنگ فرمودند:
همین ڪه گردی بر دلتان پیدا میشود
یڪ《سبحان الله》بگوئید
آن گرد ڪنار میرود
هر وقت خطایی انجام دادید
《استغفرالله》 بگوئید
که چارہ است.
هر جا هم نعمتی به شما رسید
《الحمدلله》 بگوئید
چون شکرش را به جا آوردی گرد نمیگیرد
امام علی (ع) می فرمایند دنیا دوروز است : روزی به سود تو وروزی به زیان تو
یه نفر شاکی می گفت نمیدونم چرا روزی که به زیان منه انقدر طولانی است مثل روزای تابستون و روز ی که به سودم کوتاه مثل روزای زمستون.
دیدم طفلک بدجوری ضد حال خورده .بهش گفتم عزیزم ادامه حدیثم اینا میگه روز به سودت سرکشی نکن و روز به زیانت شکیبایی داشته باش.
برداشت من اینه که هیچکدامش موندگار نیست.
برای طرف تاثیری نداشت .ولی ساکتش کرد. طرف تو روز سختش بود!!!
فقط فکر کردم واقعا عملی کردن این حدیث به راحتی خوندنش نیست!!!
#به قلم خودم
#طنزانه
بچه ها هر روز برای خرید خوراکی و بستنی پول توجیبی می گرفتند.
با خودم گفتم:به قول بعضی روانشناس ها امروز اگر آمدند و پول خواستند ،برای اینکه ارزش پول را بهتر متوجه بشوند در قبال کمک کردن به من در نظافت خونه بهشون پول میدهم.درمخیلات خودم فکر می کردم با این کار ،چند تا نشون راباهم زدم ، خونه تمیز شده و هم ارزش پول را متوجه می شوند که بدون زحمت به دست نمیاد.
در همین افکار بودم که سر و کله آقا زاده ها پیدا شد و درخواست پول توجیبی کردند.من هم که از قبل آماده بودم گفتم در قبال مرتب کردن خونه نفری 1000 بهتون میدم.
کودک کوچک که هنوز دوران مدرسه را نچشیده است فکری کردو فرمودند: اووووووه هزار تومن یک میلیون می ارزه!!!!!!!
گفتم اشکال نداره مدرسه نرفته متوجه نشد. که کودک بزرگتر افاضه فیض نموده فرمودندهزار تومن که 500تومنم نمی ارزه!!!!!!
از عکس العمل ایشان دیدگان به آسمان خیره هنوز افکار بنده گیج و بیج میزند.واحساس میکنم اندیشمندان ریاضی در گور به خود لرزیده و همه محاسبات ریاضی به هم ریخته است!!!
کاش انسان کودک بود .چقدر زیبا با افکار خودشان ارزش پول را قیاس کردند.کودک کوچک چون از مبالغ سر در نمیاورد فکر کرد خیلی چیزها میتونه باهاش بخره، اما بزرگتر میدونست که این مثل چند سال پیش نیست که بتوان با500 تومن رفت در مغازه و چیزی خرید.
#به قلم خودم