عقیده شیعیان به رجعت و بازگشت گروهی از مردگان به دنیا با آیات قرآن ناسازگار است؟
خداوند جل جلاله عقیده رجعت مردگان به دنیا را باطل اعلام کرده و میفرماید: [المؤمنون: 99-100].
«و زمانی که مرگ یکی از آنان فرا میرسد، میگوید : پروردگارا ! مرا (به دنیا) باز گردانید».( خداوند درخواست او را رد می کند)»
و میفرماید:
[يس: 31].«مگر نمیدانند که در روزگاران پیش از ایشان چه ملّتهای فراوانی را (به گناهانشان گرفتهایم و) نابودشان نمودهایم، که هرگز به سویشان باز نمیگردند (و دیگر به دنیا گام نمیگذارند؟!)»
?پاسخ?
رجعت از عقائد معروف شیعه است و تفسیرش در یک عبارت کوتاه چنین است که بعد از ظهور حضرت مهدی علیه السلام و در آستانه رستاخیز گروهی از مؤمنان خالص و کفار و طاغیان بسیار شرور به این جهان باز می گردند، گروه اول مدارجی از کمال را طی می کنند، و گروه دوم کیفرهای شدیدی می بینند.
?خداوند در آیه 83 نمل اصل مساله رجعت را ثابت کرده و می فرماید:
« به خاطر بیاور روزی را که ما از هر امتی گروهی را از کسانی که آیات ما را تکذیب می کردند محشور می کنیم و آنها را نگه می داریم تا به یکدیگر ملحق شوند»
این آیه اشاره به رجعت و بازگشت گروهی از بدکاران و نیکوکاران به همین دنیا در آستانه رستاخیز می باشد زیرا اگر اشاره به رستاخیز و قیامت باشد تعبیر به « من کل امه فوجا»« از هر جمعیتی گروهی بر انگیخته می شوند» صحیح نیست زیرا در قیامت همه محشور می شوند چنان که قرآن در آیه 47 کهف می گوید:
« ما آنها را محشور می کنیم و احدی را ترک نخواهم گفت»
?در تفسیر نمونه چنین آمده است؛
1⃣ بدون تردید احیای گروهی از مردگان در این دنیا از محالات نیست همانگونه که احیای جمیع انسانها در قیامت کاملا ممکن است و تعجب از چنین امری همچون تعجب گروهی از مشرکان جاهلیت از مساله معاد است و سخریه در برابر آن همانند سخریه آنها در مورد معاد می باشد، چرا که عقل چنین چیزی را محال نمی بیند، و قدرت خدا آنچنان وسیع و گسترده است که همه این امور در برابر آن سهل و آسان است.
2⃣ در قرآن مجید، وقوع رجعت اجمالا در پنج مورد از امتهای پیشین آمده است.
?الف - در مورد پیامبری که از کنار یک آبادی عبور کرد در حالی که دیوارهای آن فرو ریخته بود و اجساد و استخوانهای اهل آن در هر سو پراکنده شده بود، و از خود پرسید چگونه خداوند اینها را پس از مرگ زنده می کند، اما خدا او را یکصد سال میراند و سپس زنده کرد و به او گفت چقدر درنگ کردی؟ عرض کرد یکروز یا قسمتی از آن فرمود نه بلکه یکصد سال بر تو گذشت.
? آیه 259 سوره بقره
این پیامبر، عزیر باشد یا پیامبر دیگری تفاوت نمی کند، مهم صراحت قرآن در زندگی پس از مرگ است در همین دنیا «فاماته الله ماة عام ثم بعثه»
?ب - قرآن در آیه 243 همین سوره بقره سخن از جمعیت دیگری به میان می آورد که از ترس مرگ و طبق گفته مفسران به بهانه بیماری طاعون از شرکت در میدان جهاد خودداری کردند و از خانه های خود بیرون رفتند خداوند فرمان مرگ به آنها داد و سپس آنها را زنده کرد.«فقال لهم الله موتوا ثم احیاهم»
گر چه بعضی از مفسران که نتوانسته اند وقوع چنین حادثه غیر عادی را تحمل کنند آن را تنها بیان یک مثال شمرده اند، ولی روشن است که این گونه تاویلات در برابر ظهور بلکه صراحت آیه در وقوع این مساله، قابل قبول نیست.
?ج - در آیه 55 و 56 سوره بقره درباره بنی اسرائیل می خوانیم که گروهی از آنها بعد از تقاضای مشاهده خداوند گرفتار صاعقه مرگباری شدند و مردند، سپس خداوند آنها را به زندگی بازگرداند تا شکر نعمت او را بجا آورند «ثم بعثناکم من بعد موتکم لعلکم تشکرون»
?د - در آیه 110 سوره مائده ضمن بر شمردن معجزات عیسی می خوانیم:« و اذ تخرج الموتی باذنی»« تو مردگان را به فرمان من زنده می کردی»
این تعبیر نشان می دهد که مسیح از این معجزه خود (احیای موتی) استفاده کرد بلکه تعبیر به فعل مضارع «تخرج» دلیل بر تکرار آن است و این خود یکنوع رجعت برای بعضی محسوب می شود.
?ه: بالاخره در سوره بقره در آیه 73 در مورد کشته ای که در بنی اسرائیل برای پیدا کردن قاتلش نزاع و جدال برخاسته بود، قرآن می گوید: دستور داده شد گاوی را با ویژگیهائی سر ببرند و بخشی از آن را بر بدن مرده زنند تا به حیات بازگردد و قاتل خود را معرفی کند و نزاع خاتمه یابد «فقلنا اضربوه ببعضها کذلک یحیی الله الموتی و یریکم آیاته لعلکم تعقلون»
علاوه بر این پنج مورد موارد دیگری در قرآن مجید دیده می شود همچون داستان اصحاب کهف که آن نیز چیزی شبیه به رجعت بود، و داستان مرغهای چهار گانه ابراهیم که بعد از ذبح بار دیگر به زندگی بازگشتند تا امکان معاد را در مورد انسانها برای او مجسم سازند که در مساله رجعت نیز قابل توجه است.
?تفسیر نمونه ج ۱۵ ص ۵۵۵
چرا در نمازها بايد از همه جاى قرآن قرائت شود؟ و اکتفا به سوره های خاص ننمود؟
حضرت امام رضا عليه السّلام فرمود:
أُمِرَ النَّاسُ بِالْقِرَآءَةِ فِى الصَّلَوةِ لِئَلا يَكُونَ الْقُرْءَانُ مَهْجُورًا مُضَيَّعًا؛ وَ لِيَكُونَ مَحْفُوظًا مَدْرُوسًا. فَلا يَضْمَحِلُّ وَ لَا يُجْهَلُ.
وَ إِنَّمَا بُدِىَ بِالْحَمْدِ دُونَ سَآئِرِ السُّوَرِ، لِانَّهُ لَيْسَ شَىْءٌ مِنَ الْقُرْءَانِ وَ الْكَلامِ جُمِعَ فِيهِ مِنْ جَوَامِعِ الْخَيْرِ وَ الْحِكْمَةِ مَا جُمِعَ فِى سُورَةِ الْحَمْدِ….
«علّت آنكه مردم مأمور شده اند در نمازهاى خود قرآن بخوانند اينست كه: قرآن متروك و مهجور و ضايع نشود، بلكه پيوسته مردم آنرا حفظ كنند، و به درس و تدريس و تعليم و تعلّم آن مشغول باشند. و در اين فرض، ديگر نه قرآن مضمحلّ مىشود و از بين مى رود، و نه ناديده گرفته شده و مجهول مى ماند.
و علّت آنكه در قرآن به سوره حمد ابتدا شده است، نه سائر سوره ها آنستكه: نه در قرآن و نه در كلامى ديگر، مانند آنچه در سوره حمد از جوامع خير و مطالب حكمت آميز گرد آمده است، در آنها گرد نيامده است….»
منبع
نور ملكوت قرآن، ج ۳ ص ۳۲۶ و ۳۲۷
مردگان روز قیامت چگونه از قبرها مبعوث میشوند؟
از حضرت صادق علیه السلام روایت است که چون پروردگار اراده کند که عالم آفرینش را مبعوث فرماید، بر زمین چهل روز باران می بارد قطعات بدن بهم می پیوندند و روی آنها گوشت روئیده میشود.
?سپس آن حضرت فرمود: جبرائیل نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آمد و دست او را گرفت و به بقیع آورد؛ تا اینکه کنار قبری رسیدند و جبرائیل صاحب آن قبر را صدا زد و گفت: به اذن خدا برخیز!
✨ مردی که موهای سر و صورتش سفید بود از میان قبر برخاست و خاک را با دست خود از چهره خود پاک میکرد، و می گفت: الْحَمْدُ لِلهِ وَ اللَهُ أَکْبَرُ. جبرائیل به او گفت: به اذن خدا دو مرتبه در قبر باز گرد!
✳️سپس به کنار قبری دیگر آمدند و جبرائیل صاحبش را ندا درداد: به اذن خدا برخیز! از میان قبر مردی با چهره و سیمای سیاه برخاست و می گفت: یَا حَسْرَتَاهُ! یَا ثُبُورَاهُ! و سپس جبرائیل به او گفت: باز گرد به مکانی که بودی به اذن خدا.
و پس از آن گفت: ای محمد! این قِسم مردگان در روز قیامت محشور میشوند. مؤمنان میگویند: الْحَمْدُ لِلهِ وَ اللَهُ أَکْبَرُ. و دسته دیگر میگویند: یَا حَسْرَتَاهُ، یَا ثُبُورَاهُ.
تفسیر قمی طبع سنگی ص581 و از طبع حروفی نجف ج2
حضرت علي عليه السلام مي فرمايند:
أقبح الخلق التّكبّر
بدترين اخلاق تكبر است
داستانك
خداوند روزي به حضرت موسي فرمود: برو بدترين بنده مرا بياور!
موسي رفت يكي از گناهكارهاي درجه يك را پيدا كرد و وقتي ميخواست با خود ببرد،گفت نكند يك موقع اين آدم توبه كرده باشد ومن فكر كنم كه اين بنده ي گناهكار مي باشد،پس رهايش كرد!
رفت دزدي را گرفت تا ببرد،نزد خود گفت نكند نكند اين بنده خاص خدا باشد و توبه كرده باشد و خدا او را بخشيده باشد پس ولش كرد!
هر كسي را مي گرفت با چنين فرضيات و داوريهائي آزادش مي نمود!
بالاخره سگي را گرفت و گفت بدتر از اين كه ديگر نداريم
رفت ميانه ي راه رهايش كرد و گفت شايد در عالم سگي بودنش كاري كرده باشد!
بالاخره موسي دست خالي پيش خدا رفت!!!
خدا گفت:اي موسي دست خالي آمدي؟
موسي گفت: هرچه گشتم بدتر از خودم پيدا نكردم
خدا گفت:اي موسي هر آئينه اگر غير از اين كرده بودي از پيغمبري عزل ميشدي!!!
منبع
حدیث دل سپردن،مرتضي آقا تهرانی صفحه ۱۷
فقط یک لحظه تصوُر کنید که چهارشنبه_سوری مراسمی مذهبی بود که هر سال به طور میانگین بیش از 10کشته، بیش از 500 نفر زخمی و قطع عضو، صدها میلیون تومان خسارات و اینمقدار رُعب و وحشت و راه بندان ایجاد میکرد.
حتما تا حالا شاهد انواع و اقسام تحلیلهای مذهبستیز به دلیل این مراسم بودیم. که آتش بازی هم شد شادی؟! چرا فکر آبرو و تصویر جهانی از ایرون و ایرونی، توی رسانه های جهانی نیستین! چرا پولشو به فقرا نمیدید؟! حتما کمپین میزدند که هر کی توی راه بندون چهارشنبه سوری گیر کرده و از سر و صدای ترقه ها، چرتش پریده، سلفی بگیره بفرسته! شاید حتی آقای دبیرکلِ سازمان ملل هم میانهی چُرتزدنهایش از این وضعیت ابراز نگرانی کرده بود و این آئین نابخردانه را منشا خشونت! و ضد حقوق_بشر هم معرفی میکرد..
اما واکنشها نسبت به این مراسمِ سنتی چیست؟ میگویند سنتی صحیح است! که باید به روش صحیح اجرا شود و اجرای آن به روش کنونی هیج ربطی به بنیانگذاران آن ندارد. این نوع تحلیل، حتماً روش صحیحی است اما چرا پای باقی انحرافات و اشتباهات که میرسد، شمشیر را از رو بسته و بابت یک مسالهی جزئی تمام یک کلیت زیر سوال میرود؟?
✅ پاسخ ساده است. ناز و اداهای روشنفکری میگوید به هر چه رنگ دینی دارد، (که اتفاقا همیشه عقلانی و مفید هم هست) با شدت هر چه تمام حمله کن و هر چه که رنگ غیردینی دارد، حتی اگر خرافی و مضر، از آن دفاع و آن را ترویج کن…
حال، این روشنفکری است یا جاهلیت
علامه طباطبایی : شما خوب باشید ، امام زمان علیه السلام خودش سراغتان می آید .
رضايت مادر
رسول اعظم(ص) بر بالين جواني درحال احتضار حاضر شد و كلمه شهادت را به او تلقين فرمود؛ اما جوان نتوانست بگويد.
حضرت پرسيد، آيا مادر دارد؟ زني كه نزد او بود، عرض كرد: بلي، من مادر او هستم. فرمود: آيا بر او غضبناكي؟ گفت: آري، شش سال است با او حرف نزده ام. حضرت خواهش فرمود از او راضي شود و مادر به احترام رسول اعظم(ص) از جوان درگذشت و زبان جوان، به كلمه توحيد باز شد.
حضرت به او فرمود: چه مي بيني؟ گفت: مردي سياه و زشت رو و بدبوي، مرا رها نمي كند. پيامبراكرم(ص)، جمله اي را به او آموزش دادند. آن جوان خواند و عرض كرد: مي بينم كه مردي سفيد رنگ، خوشروي، خوشبوي به من روي آورده و هيولاي مهيب اولي از من دور شده است.
حضرت فرمود: آن جمله را تكرار كن؛ پس از آن گفت: آن هيكل وحشتناك به كلي محو شد.
پس حضرت شاد شد و فرمود: خدا او را آمرزيد؛ آنگاه جوان از دنيا رفت.
بحارالانوار، ج4، ص126
آثار مراقبت از مادر
در كافي از زكريابن ابراهيم نقل شده كه گفت: من نصراني بودم و مسلمان شدم. پس از آن به عنوان حج از محل خود به جانب مكه رفتم. در آنجا خدمت حضرت صادق«ع» رسيدم. عرض كردم من نصراني بودم و اسلام آوردم. فرمود چه چيزي در اسلام ديدي؟ گفتم اين آيه موجب هدايت من شد «ما كنت تدري ماالكتاب و لاالايمان و لكن جعلناه نوراً نهدي به من نشاء» تو اي پيغمبر كتاب و ايمان را نمي دانستي، لكن ما ايمان (يا كتاب) را نوري قرار داديم كه هدايت مي كنيم به وسيله آن هركس را كه بخواهيم، حضرت فرمود: خدا به راستي تو را هدايت كرده است بعد سه مرتبه فرمود: «اللهم اهده» خدايا او را به راه هاي ايمان هدايت فرما.
و سپس فرمود: پسرك من ، هرچه مي خواهي سؤال كن. گفتم پدر و مادر و خانواده ام نصراني هستند و مادرم كور است آيا من كه با آنها زندگي مي كنم در ظرف آنها مي توانم غذا بخورم؟ حضرت پرسيد آنها گوشت خوك مي خورند؟ گفتم نه، حتي دست به آن نمي زنند. فرمود: با آنها باش مانعي ندارد. آن گاه دستور داد نسبت به مادرت خيلي مهرباني كن و هرگاه بميرد او را به ديگري واگذار مكن و به هيچ كس مگو كه پيش من آمده اي تا در مني مرا ببيني ان شاءالله. گفت در مني خدمتش رسيدم و مردم مانند بچه هاي مكتب دور او را فراگرفته بودند و سؤال مي كردند.
وقتي به كوفه آمدم با مادرم مهرباني فراوان كردم و به او غذا مي دادم، لباس و سرش را مي شستم. مادرم گفت: فرزند من تو در موقعي كه به دين ما بودي اين طور با من مهرباني نمي كردي. اكنون چه انگيزه اي تو را وادار به اين خدمت نموده؟ گفتم مردي از اهل بيت پيغمبرمان مرا به اين روش امر كرده است. گفت آن شخص پيغمبر است؟ گفتم نه او پسر پيغمبر است. گفت نه مادر، او پيغمبر است . زيرا اين چنين گفتاري ازسفارش هاي انبياء است. گفتم مادر بعد از پيغمبر ما پيغمبري نخواهد آمد و او پسر پيغمبر است. گفت دين تو بهترين اديان است. آن را برمن عرضه دار. من دو شهادت را به او آموختم داخل اسلام شد و نماز خواندن را نيز فراگرفت نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را خواند. در همان شب ناگهان حالش تغيير كرد. مرا پيش خواند و گفت نور ديده آنچه به من گفتي اعاده كن. من شهادت را برايش گفتم اقرار كرد و در دم از دنيا رفت. صبحگاهان مسلمانان او را غسل دادند و من براي او نماز خواندم و در قبرش گذاشتم.(1)
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
1- بحارالانوار، ج16، ص18