پیر مرد روستا زاده ای بود که یک پسر و یک اسب داشت.
روزی اسب پیرمرد فرار کرد، همه همسایه ها برای دلداری به خانه پیر مرد آمدند و گفتند: عجب شانس بدی آوردی که اسبت فرارکرد!
روستا زاده پیر جواب داد: از کجا میدانید که این از خوش شانسی من بوده یا از بد شانسی ام؟
همسایه ها با تعجب جواب دادن: خوب معلومه که این از بد شانسیه!
هنوز یک هفته از این ماجرا نگذشته بود که اسب پیر مرد به همراه بیست اسب وحشی به خانه برگشت. این بار همسایه ها برای تبریک نزد پیرمرد آمدند: عجب اقبال بلندی داشتی که اسبت به همراه بیست اسب دیگر به خانه بر گشت!
پیر مرد بار دیگر در جواب گفت: از کجا میدانید که این از خوش شانسی من بوده یا از بد شانسی ام؟
فردای آن روز پسر پیرمرد در میان اسب های وحشی، زمین خورد و پایش شکست.
همسایه ها بار دیگر آمدند: عجب شانس بدی!
و کشاورز پیر گفت: از کجا میدانید که این از خوش شانسی من بوده یا از بد شانسی ام؟
و چند تا از همسایه ها با عصبانیت گفتند: خب معلومه که از بد شانسیه تو بوده پیرمرد کودن!
چند روز بعد نیروهای دولتی برای سربازگیری از راه رسیدند و تمام جوانان سالم را برای جنگ در سرزمینی دوردست با خود بردند. پسر کشاورز پیر به خاطر پای شکسته اش از اعزام، معاف شد.
همسایه ها بار دیگر برای تبریک به خانه پیرمرد رفتند: عجب شانسی آوردی که پسرت معاف شد!
و کشاورز پیر گفت: از کجا میدانید که…؟
☘️نتیجه : به حرف مردم نباشیم
و بدانیم در الخیر فی ما وقع
درس زندگی ۱
#صدا_زدن
?هر يك از زن و شوهر بايد همسر خود را به نامى صدا كند كه او بيشتر دوست دارد و خوشترش مى آيد، چه اسم كوچك باشد و يا نام خانوادگى، يا القاب مذهبى و عناوين اجتماعى.
بهتر است پيش از آنكه زن و شوهر لقب و عنوانى پيدا كنند؛ يعنى سالهاى اول ازدواج كه هنوز دكتر و مهندس و حاجى نشده اند و يكديگر را به اسم كوچك يا نام فاميل مى خوانند، چاشنى محبتى بر آن بيفزايند و مثلا «حسين جان و مريم جان» بگويند يا «على آقا و زهرا خانم» صدا زنند.
صدا زدن به اسم تنها توهين آميز است و توهين آميزتر آنكه مردى مثلا نامش ابوالحسن يا ابوالقاسم باشد و همسرش او را به نيمه اول اسمش صدا زند.
ممكن است بگوييد كه اگر ميان زن و شوهر خلوص و صفا باشد، اين نامها توهين به حساب نمى آيد و مانعى ندارد.
ميگويم، درست است در آن صورت توهين نيست و مانعى ندارد، ولى مانند آقا جان و خانم جان، ايجاد محبت نمى كند، و چون اسلام به همه مسلمين مخصوصا به زن و شوهر درس محبت مى دهد، سفارش مى كند: مخاطب را به نامى بخوان و با كلمه اى صدا بزن كه او را خوشتر و دوست تر آيد.
شايد بعضى از مردان كه داراى عنوان حاجى و رئيس و دكتر و مانند آن هستند از همسرشان شنيدن اين عناوين را دوست نداشته باشند و كلمه «احمد جان» را مثلا از او بهتر بپسندند؛ در آنصورت همسر بايد همان كلمه يى را بگويد كه او بيشتر دوست دارد، همچنين نامها و عناوين از لحاظ زشتى و زيبايى و خوش آمدن و بد آمدن همسر، در خلوت يا پيش مردم فرق مى كند در شهر يا روستا فرق مى كند. در لغات و زبانهاى مختلف فرق مى كند.
جانم به فداى پيغمر اسلام صلوات الله عليه كه معيارى ثابت و غير قابل تغيير، براى ايجاد محبت بيان مى كند و مى فرمايد:
او را به نام و عنوانى بخوان كه خوشترش مى آيد. بعضى از مردان عناوين شعرى جالبى انتخاب كرده، همسر خود را به آن عنوان صدا ميزنند، مانند «امانت خدا» در آينده خواهيم گفت كه پيغمبر و اميرالمومنين صلوات الله عليهما فرموده اند كه زنان امانت خدا هستند نزد مردان. پيداست كه زن از شنيدن اين عنوان احساس افتخار مى كند و مرد هم به وظيفه سنگين خود كه نگهدارى امانت الهى است متوجه مى شود.
بعضى از مردان عارف و ظريف را ديدم كه همسر خود را به عنوان «ولى من، سرپرست من» صدا ميزند، يا زنى شوهرش را به عنوان «خداى من» مى ناميد. همه مى دانند و خود زن و شوهر هم مى دانند كه اين عناوين پوششى از مزاح و ظرافت، روى واقع و حقيقت دارد. با وجود اين شنونده احساس افتخار مى كند و ميان زن و شوهر گرمى و صفا و محبت و وفا ايجاد مى شود و از دستورات شرع مقدس دانسته ايم كه او مى خواهد همواره تنور عشق و محبت و صفا ميان زن و شوهر گرم باشد. البته مى بايست عارفان روشن دل، در برابر مقدس نمايان كج انديش، همسر خود را به اين عناوين صدا نزنند، آنها مى توانند - و اسلام هم مى خواهد كه - در خلوت همسر خود را به عنوان، «دلبر، عزيز، جان و روان» و ظريفتر و لطيفتر از اينها بخوانند و اگر شنونده خوشش آيد علاوه بر اينكه مانعى ندارد، پيغمبر اسلام هم بيشتر خوشش مى آيد.
خود آن حضرت يكى از همسرانش را كه جوانتر بود «حميرا» مى ناميد. حميرا را مى توان به گل سرخ يا «سرخك عزيزم» ترجمه نمود، اگر چه لطافتى را كه در كلمه «حميرا» هست با هيچ تعبيرى در فارسى نمى توان بيان كرد. (1)
دليل
1- ثلاث يصفين ود المر لاخيه المسلم: يلقاه بالبشر اذا لقيه و يوسع له فى المجلس و يدعوه باءحب الاسماء اليه.
سه چيز است كه دوستى مسلمان را با مسلمان ديگر، صافى و خالص كند:
1- هنگامى كه او را ملاقات مى كند، با خوشرويى با وى برخورد نمايد.
2- زمانى كه خواست كنار او بنشيند برايش جا باز كند.
3- به بهترين نامى كه دوست دارد، او را صدا زند. (2)
اين روايت مانند تمام روايات و احاديث ديگرى كه روابط اجتماعى مسلمين را بيان مى كند، هدفش يا يكى از اهدافش اين است كه ميان مسلمين، الفت و محبت ايجاد شود و بسيار روشن است كه ايجاد الفت ميان زن و شوهر لازم تر و ضرورى تر از ساير مسلمين است و عواقب وخيم تخلف از اين دستور براى زن و شوهر، شديدتر و دردناكتر از ديگران است.
دليل ديگر ما در اين مورد قضاوت روشن و صريح عقل است كه در زندگى مشترك همسران، محبت و صفا و صميميت و يكرنگى لازم است، و صدا زدن دوست را به نامى كه مطلوب و محبوب او است، ايجاد محبت مى كند و قضاوت عقل در مقام ارزش و اهميت، مقدم بر شرع است، زيرا ما شرع اسلام را به حكم عقل پذيرفته ايم. چون آنرا تامين كننده سعادت، دنيا و آخرت و پاسخ دهنده نيازهاى مادى و معنوى و جسمى و روحى خود يافته ايم و در مقام مقايسه با اديان ديگر، به قضاوت عقل سليم خويش اسلام را كاملتر و جامعتر يافته ايم، بنابراين، عقل و اسلام برادر يكديگرند و عقل برادر بزرگتر است.
۱.حميرا مصغر حمراء اس
۲.اصول كافى، ج 2 ص 643
پرهیز از نادانی
?اهمیت و ضرورت خردورزی:
1. لزوم دوری از اندیشههای نادرست: عن علی بن الحسین علیهما السلام: قال: «عَجِبتُ لِمَن یتَفَکَّرُ فی مَأکولِهِ کَیفَ لایتََفَکَّرُ فی مَعقولِهِ فَیجَنِّبُ بَطنَهُ مَا یؤْذیهِ وَیودِعُ صَدرَهُ ما یریدُ؛ (17) در شگفتم از کسی که در آنچه میخورد، میاندیشد اما دراندیشههای خود دقت نمیکند. شکمش را از غذای ناسالم دور میکند، اما اندیشهاش را در برابر آنچه میخواهد رها میکند.»
2. خردمندی، راهنمای به سوی نیکیها: عن الامام زین العابدین علیه السلام، قال: «اَلْعَقْلُ دَلیلُ الخَیرِ وَالهَوی مَرکَبُ المَعاصِی وَالفِقْهُ وِعاءُ العَمَلِ وَالدُّنیا سُوقُ الآخِرَة؛ (18) عقل [مداری و خردمندی] راهنما به سوی نیکیها است و هوای نفس مرکب گناهان، و فهم، ظرف عمل و دنیا، بازار آخرت است.»
آثار خردورزی:
1. نیک حالی: عن الصادق علیه السلام أنَّهُ قَالَ: قالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه وآله: «إذا عَلِمْتُمْ مِنْ رَجُلٍ حَسُنَ حالُهُ فَانْظُروا فی حُسْنِ عَقلِهِ فَإنَّما یجْزَی الرَّجُلُ بِعَقْلِهِ؛ (19) هرگاه از نیک حالی مردی مطلع شدید در نیکویی خردش نظر کنید، چه اینکه مرد به سبب خردش پاداش میگیرد.»
2. تصدیق نکردن هر سخنی: عن الصادق علیه السلام أنَّهُ قالَ: «إذا أرَدتَ أنْ تَختَبِرَ عَقلَ الرَّجُلِ فِی المَجلِسِ الواحِدِ فَحَدِّثْهُ فی خِلالِ حَدیثِکَ بِما لاتَکُونُ فَإنْ أنکَرَهُ فَهُوَ عاقِلٌ وَإنْ صَدَّقَهُ فَهُوَ أحمَقٌ؛ (20) هرگاه خواستی در یک مجلس، مردی را در خردمندیاش بیازمایی، در بین گفتگویت با او، از چیزی که نباید بشود، خبر ده (مطلب غیر منتظرهای بگو). پس اگر آن را انکار کرد، عاقل است و اگر آن را تصدیق نمود، احمق است.»
[17]. بحار الانوار، ج1، ص 218.
[18]. حسن بن الحسن دیلمی، ارشاد القلوب، قم، انتشارات شریف رضی، 1412 ق.
[19]. بحار الانوار، ج1، ص130.
[20]. همان.
?☘️?☘️?☘️?☘️?☘️?☘️
اهمیت رضا به قضای الهی
?داناترین مردم
عَنِ الصّادق علیه السلام قالَ: «اِنَّ أعْلَمَ النّاسِ بِاللهِ أرضاهُم بقَضاءِ اللهِ؛ (11) به راستی د اناترین مردم نسبت به خدا، راضیترین آنهاست به قضای خدا.»
2. رکن ایمان: قالَ أمیرُ المؤْمِنین علیه السلام: «لِلایمانِ أربَعَةُ أرْکانٍ: الرِّضا بِقَضاءِ اللهِ وَالتّوکُّلُ عَلَی اللهِ وَتَفویضُ الأمْرِ إلَی اللهِ وَالتَّسلیمُ لامْرِ اللهِ؛ (12) ایمان چهار رکن دارد: رضا به قضای الهی، توکل بر خدا، واگذاری امور به خدا و تسلیم شدن در برابر فرمان خدا.»
3. شناخت کامل خدا: عن ابی الحسن الاوّل علیه السلام قال: «ینْبَغی لِمَن عَقَلَ عَنِ اللهِ أنْ لایستَبْطِئَهُ فی رِزْقِهِ وَلایتَّهِمَهُ فی قَضَاءِهِ؛ (13) سزاوار است هر که خدای را شناخته است او را در رساندن روزیاش به کندی منسوب ندارد و او را در حکم و قضایش متهم نسازد.»
4. در زمره صدیقین: عن الصادق علیه السلام، قال: قالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ عَبدِی المُؤمِنَ لا أُصَرِّفُهُ فی شَیءٍ إلاّ جَعَلْتُهُ خَیراً لَهُ فَلْیرْضِ بِقَضائِی وَلْیصْبِرْ عَلَی بَلائی وَلْیشْکُر نَعْمائی أکتُبُهُ یا مُحَمَّدُ مِنَ الصِّدِّیقِینَ عِنْدی؛ (14) خداوند بلند مرتبه فرموده است: بنده مؤمنم را به سوی هیچ چیزی نگردانم مگر آنکه آن را خیر او سازم؛ پس باید به قضایم راضی باشد و بر بلایم صبر کند و نعمتهایم را شکر گزارد.ای محمد! [نام] او را در زمره صدیقین نزد خودم مینویسم.»
5. نشانه ایمان: ابن سنان میگوید: «به امام صادق علیه السلام عرض کردم: مؤمن چگونه بداند که مؤمن است؟ امام فرمود: «بِالتَّسلیمِ لِلهِ وَالرِّضا فیما وَرَدَ عَلَیهِ مِنْ سُرُورٍ أوْ سَخَطٍ؛ (15) به واسطه تسلیم به امر خدا و راضی بودن بر آنچه که بر او از شادی و غم وارد میشود.»
(ما را خواهی زخویشتن دست بشوی
خود را یله کن پس آنگهی ما را جوی
تا شعله عشق تو بر افروخته شد
جان و دل عشاق همه سوخته شد
آن را که دلش به وصلت افروخته شد
از هر دو سرای چشم او دوخته شد)
تقدم رضای خدا:
روزی جمعی از شیعیان به خانه امام باقر علیه السلام آمدند. آن روز یکی از فرزندان امام به شدت بیمار و بستری بود و این مسئله سبب ناراحتی امام شده بود؛ به گونهای که مهمانان، نگران حال امام شدند و با خود گفتند اگر حادثهای برای فرزند امام رخ دهد حتماً از شدت ناراحتی برای او اتفاقی میافتد. چندی نگذشت که صدای شیون زنان از اتاق مجاور بلند شد و امام سراسیمه داخل اتاق رفت. همگی دانستند که فرزند حضرت از دنیا رفته است. آنها بیشتر نگران حال امام شدند، اما وقتی آن حضرت از اتاق بیرون آمد، برخلاف انتظار، او را نگران نیافتند. علت را از او پرسیدند. وی در پاسخ فرمود: «ما نیز دوست داریم که عزیزانمان در سلامتی به سر برند، امّا وقتی که امر خداوند نازل شد، رضای او را بیشتر دوست میداریم و تسلیم امر او می-شویم.» (16)
[11]. اصول کافی، ج4، ص190 (شش جلدی).
[12]. همان، ص 180.
[13]. همان، ص 194.
[14]. همان.
[15]. همان، ص 196.
[16]. بحار الانوار، ج46، ص 301؛ اصول کافی، ج3، ص14.
?☘️??☘️??☘️??☘️
کسی که خدا را دارد گمراه نمی شود
?آیت الله میانجی فرمودند:
‼️ در حالات امام سجاد (علیه السلام) آمده است که شخصی می گوید من با کاروانی به مکه می رفتم، وسط بیابان خوابم برد وقتی بیدار شدم دیدم کاروان رفته من جا مانده ام.
?در آن بیابان که شن زار است اگر راهنما نباشد، خود کاروان هم گم می شود. یک بیابانهای عجیبی است. آن شخص می گوید: بیدار شدم یک قدری رفتم شب شد. از ترس حیوانات درنده به یک درختی پناه بردم و رفتم بالای درخت که از دست درندگان در امان باشم.
?دیدم یک آقایی آمد زیر آن درخت و شن ها را از این رو و آن رو زد ناگهان آب در آمد و از آن آب وضو گرفت و برای نماز ایستاد. من هم دیدم اضطراب و ترس و وحشتی دیگر ندارم.
?از درخت پایین آمدم و وضو ساختم. خیلی نماز خواند و مناجات کرد، یک وقت دیدم که حرفهای این آقا عوض شد می گوید: خدایا! شب دارد تمام می شود و در حالی که من از مناجات تو سیر نشده ام!
?همین که خواست برود من دست به دامان او شدم که آقا! من در این بیابان وحشت انگیز گم شده ام. آن آقا فرمود: کسی که خدا هادی و راهنمای اوست او هرگز گم نمی شود. عرض کردم: آقا! من گم شده ام مرا راهنمایی کن و به مقصد برسان. خلاصه آقا دست مرا گرفت به مکه رساند: دیدم هنوز قافله ما نیامده و چند روز بعد به مکه رسیدند بعدا فهمیدم این آقای بزرگوار امام سجاد (علیه السلام) است!
سلونی قبل ان تفقدونی
آیا با #نهج_البلاغه میتوان به جنگ با دشمنان خدا رفت ؟
سلام خدا بر #امیرالمومنین فرمود:بسا سخن که از حمله مسلحانه مرگبارتر است
میگویم: بیایید با عمل به سخنان و معارف
#نهج البلاغه ی حضرت
#سبڪ_زندگی خود را بازسازی ڪرده ؛
و بر فرهنگ شڪست خورده ی غرب و دشمنان خدا بتازیم .
? نهج البلاغه حکمت ۳۹۴
?زنی مشغول تناول غذا بود. فقیری آمد و از آن زن سئول نمود. آن زن جز لقمه ای نداشت. آن را هم به دهان گذاشته بود که بخورد. فوراً لقمه را از دهان در آورد و به آن فقیر بداد.
?زمانی گذشت که حیوان درنده ای آمد و طفل آن زن را به دهان گرفت و رفت. خدای - متعال - ملکی را فرستاد. آن طفل را از دهان جانور گرفته به آن زن داد و گفت: لقمه بلقمه ( لقمه ای که به فقیر دادی، این لقمه عوض آن است
?کشکول منتظری، ص 165 .