در آخرالزمان مشکل اصلی، خوبان هستند؛ نه کفار
در آخرالزمان مشکل اصلی، آدمخوبها هستند؛ نه کفار و آدمهای بد. مثلاً روایتی نداریم که بگوید: از بس کفار مراکز فساد میسازند، ظهور به تأخیر میافتد! یا روایتی نداریم که بگوید: کفار از بس سلاح هستهای مخرب دارند، لذا حضرت ظهور نمیکند که مبادا آن بمبها را بر سر مسملین فرو بریزند
به قول امام باقر برخی از فقها میخواهند حکم قتل حضرت را بدهند، ولی زورشان نمیرسد! (و لو لا ان السیف بیده لأفتى الفقهاء بقتله؛ سایت آیت الله بهجت؛مطلب ۲۱۴۸ و شرح أصول الکافی/ ۱/ ۵۶۳)
همۀ مسائل برمیگردد به اینکه «خوبها باید خالص و خُلّص بشوند» مشکل این است که ما در بین خودمان ناخالصی داریم، اینها را باید درست کنیم
استاد_پناهیان
محسن همیشه میگفت :
«مقام معظم رهبری وقتی که فرمودهاند :
“جواب کار فرهنگی باطل، کار فرهنگی حق است"،
تکلیف ما را در انجام کار فرهنگی روشن کردهاند.
ما نباید این عرصه فرهنگی را خالی بگذاریم.»
شهید_حججی
#تلنگر ⚠️
? چقدر ، به هم نزديک و مربوطند??
« قربان » ، « غدير » و « عاشورا » ‼️
✅ « #قربان » : تعريف ?? عهـد الهى
✅ « #غدير » : اعلام ??عهـد الهى
✅ «#عاشورا » : امتحان ??عهـد الهى
⚠️~ چقدر آمار قبولى پايين است ! ~⚠️
✘ نه فهميدند عهد چيست ⁉️
✘ نه فهميدند عهد با كيست ⁉️ و
✘ نه فهميدند عهد را چگونه بايد پاس داشت ⁉️
? خدایا ✨
ما را بر عهدمان با امام زمان مان استوارساز
تا مرگمان جاهلی نباشد ?
? آمین یا رب العالمین ?
پشت پرده اتاق قایم شده بود نگاهی از ترس داشت (چون میدانست مامان میتونه اونا از خیلی چیزها محروم کنه،اونا تنبیه کن،اونا دعواکنه،مامان قدرت این کار را داشت)
نگاهی از امید داشت(مامان مرا دوست دارد،حتما مرا می بخشد)
کمی به جلو می آمد اما شرمنده و خجالت زده محبت ها و اون همه سفارشات مامان بود.که مبادا خرابکاری کنی یا دست به چیزی بزنی.
اما کم کم جلو اومد با زیرکی خواستی گفت:مامان جون من تورا خیلی دوست دارم ,می دونم گفته بودی خرابکاری نکنم ،اما گول خوردم،من را میبخشی ؟
اگه من را ببخشی قول میدم دیگه تکرار نکنم.
(بعد با زبان کودکیش شرح میده که یکی از توپک های پرده را کنده وریش ریش کرده)
ما هم وقتی گناهی میکنیم
پشیمان باشیم
باید میان خوف و رجا باشیم.از آخرتمون بترسیم و امید به رحمت خدا داشته باشیم..(یحذرالاخره و یرجورحمه ربه)زمر،آیه9
با خودمون بگیم من خدا را دوست دارم وخدا هم مرا دوست دارد.
اگر بنده هایی که به من پشت می کنند بدانند که چقدر به آنان اشتیاق دارم از شوق خواهند مرد.حدیث قدسی
وخداوند خودش فرموده
:ان الله یحب التوابین
بدونیم خداوند قادر به هر کاری است
﴿…إِنَّ اللَّه عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ: … خداوند بر هر چیز تواناست﴾ (البقره/20)
یاد آوری کنیم نعمت های خدارا
«وَاذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ»؛7 و به ياد آريد نعمتهاي خدا را بر خود.
بعد بریم جلو جلوی جلو یه سجاده بندازیم سرمون را بزاریم به سجده تا دلمون را آسمونی کنیم
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: نزدیكترین حالت بنده به خدا وقتی است كه در حال سجده باشد و گریه كند.كافی، ج2، ص 483.
بگیم خدا قول میدم تکرار نکنم و جبران کنمواینبار قول قول قول
حضرت پیغمبر - صلی الله علیه و آله - فرمود که: «در عقب هر گناهی عبادت کن تا آن را محو کند»
دیشب پسرم میپرسید:
مامان اگه جای حضرت ابراهیم بودی توهم گوش می کردی به خدا و سرم را میبردی؟
.
.
.
عجب آزمایش سختی کرده است خدا ابراهیم سلام الله را!!
جاتون خالی ، یه اردوی تبلیغی با بچه های حوزه دیگه از آب بازی و هندوانه خوری مسابقاتش و جشن و مراسم یادی از شهدا و حلقه های معرفتی براتون نمیگم.کار سختی بود.ان شا الله مورد رضایت خدا باشه.
دشنام ها آزارت نمی دهند و نیز سنگ هایی که پیشانی بلندت را شکسته اند.
خونِ بسیار رفته از پیکر تنومندت باعث ضعف زانوانت نیست چیزی که نفس هایت را به شماره انداخته، بی شک کثرتِ شمشیر زدن هایت نبوده است. آن چه تو را به جنون می کشد، حیرتِ توست؛ حیرت از این همه ریا کاری و سُست عنصری که از در و دیوارِ کوه فرو می بارد، حیرت از این همه نامردمی و دو رنگی. آن چه تو را به جنون می کشد، دغدغه توست به خاطر فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم که با کاروان کوچک اهل بیت خویش، بی هیچ سپاه و همراهی، اینک به سوی این شهرِ غبارآلود در حرکت است و کاری از تو ساخته نیست که باز داری اش.
فریادهای دردآلودت از دیوارهای ضخیم کوفه عبور نمی کند تا به کاروان امامت برسد و نمی توانی بال بگشایی و از فراز باروها بگذری تا پسر عمویت را بگویی که بازگردد؛ گرچه خود یقین داری که حسین علیه السلام ، نیک می داند که در این شهر چه می گذرد. امّا می آید؛ نه به خاطر این که فریب خورده باشد، بلکه رسالتش این گونه برایش رقم زده است. و تو بیم داری؛ نه از جانِ خویش ـ که هر آینه به اشتیاق، با پای خویش به سمت شهادت، گام بلندتر برمی داری ـ ، بلکه بیمِ تو از نامهربانی و جفا کاری این خاک است با کاروان کوچکی که هر لحظه به قتلگاه خویش نزدیک تر می شود، بی آن که هیچ کاری از تو برآید.
فریاد برمی آوری: ای ریا کاران! آیا شما نبودید نویسندگان صدها نامه حزن آلود که او را به این شهر می خواندند؟!
آیا شما نبودید که اصرار به آمدنش کردید؟!
نیک این منم؛ فرستاده حسین علیه السلام ، کدام یک از شما به یاریِ من شمشیری خواهد برداشت؟!
هیچ پاسخی به گوشت نمی رسد و غمی بزرگ در دست جان می گیرد؛ اینان که با رسول حسین علیه السلام چنین اند، با حسین علیه السلام چگونه خواهند بود؟ و ای که اگر کاروان به دروازه این شهر برسد!
خانه «هانی»، پیرمرد کوفی، تنها پناهی است که فرستاده حسین در این شهرِ سراسر نیرنگ یافته است.
اینان، لحظه ای مشتاق حسین و ساعتی بعد، مسحورِ سَکّه های یزید و مرعوب برق شمشیر پسرِ مرجانه اند. مگر جز این است که حسین علیه السلام ، به خاطر رهایی اینان از یوغی که سال ها بر گرده هایشان سنگینی می کرد، تن به سفر می داد؟ ورنه، مدینه، شهر دلپذیرتر و وفادارتری برای خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بوده است.
از کوفیان، بیش از این انتظار نیست. مگر از جفای همین قوم نبود که علی7 سر به چاه فرو می برد؟
مگر این قوم، نهروانیان نبودند؟
مگر بانیانِ حکمیّت در صفین، جز این ها بوده اند؟
مگر همان ها نیستند که حکمِ جهادِ مولا را ردّ می کردند، چون تابستان بود و هوا گرم؟
آیا می توان انتظار کشید از قومی که با پدر، این چنین بوده اند با پسر، دیگرگونه باشند؟! بوی لجن زارِ نفاق را از بازدمِ کوفیان می توان استشمام کرد.
هوای کوفه، بوی مرداب به خود گرفته است؛ مرداب، آری! شاید «مرداب» بهترین صفتی باشد که بتوان برای مردگانِ ایستاده کوفه پیدا کرد.
این جُغدِستانی که مردمانش همچنان که با زبان، مدحِ یزید را می گویند، قلم هایشان برای حسین علیه السلام نامه می نویسد. و در انتها، آن کس که سکّه های طلای سنگین تری به کمر بسته باشد، وفاداریِ کوفیان را خواهد خرید.
امّا حسین علیه السلام ، وفای یارانش را خرید و فروش نمی کند. وفا را در ایمانِ مردم می خواهد، نه در کیسه های زر و برق شمشیر خوش.
و بدین گونه بود که جماعت کوفی، یزید را برگزید.
پس اینک ای مسلم! دل به یاری کوفیان قوی مدار؛ این شهر، شهرِ امامِ تو نیست. ای کاش می شد که بازگردی! امّا گویی که تقدیر، تو را چنین خون آلود خواسته است.
نویسنده: جلال حیدری
مفهوم کلام امام رضا (ع)که می فرمایندهروقت خواستگار خوبی داشتی ولی فقیر بود راضی به این ازدواج باش. ولی چقدر به این حدیث عمل میشه. تا خونه و ماشین و وسایل آقا پسر تکمیل نباشه کدام جواب مثبت.حالا دختر خانم و درد دل خانوادش بماند.
امشب بدبختی پسرها را میگیم.
بیچاره پسر ها ! با هزار آرزو و امید و البته جیب خالی و یک گلدان گل و جعبه شیرینی و کت و شلوار بعضا قرضی به پشتوانه اخلاق و ادب و ایمانش راه می افته میره خواستگاری!
کار نداره ولی پشتکار داره،یعنی میتونه گلیمش را از آب بکشه!
اهل مسجد ونماز و روزه و هیئت هم هست وخیلی خوش اخلاق و درسش را خونده و اهل دود و دمه هم نیست!
خونه و ماشینم نداره ولی کمکش می کنیم یه زندگی ساده را سرپا کنه. خرج عروسیشم بزاره واسه پول پیش خونش.
خدا وکیلی کی زنش میشه؟؟؟
چند وقت پیش پسر جوانی مضمون همین حدیث را به دست گرفته بود و از ما می پرسید پس چرا کسی به این چیزها عمل نمی کند؟چرا اینقدر تناقض هست؟باور کنید اومده بود دم در حوزه!!!
خانمم یکم کوتاه بیایید از این خواسته ها و جنگولک بازی های مراسم عروسی و دیجی و رقص نور و فرش متحرک و ….و عقد و نامزدی و نمیدونم هزار ریخت وپاش دیگه!!! از ما گفتن بود !چند سال بعد نیای بگی هنوز مجردی
خدا کند که نیایی گفتم آقاجان تا فردانیا و مرا مهلت بده تا سربازت شوم تافردا نیا ومرا مهلت بده دستی درگوشیم ببرم و فایل هایی که دلت را می شکند حذف کنم گفتم تا فردا نیا ومرا مهلت بده تا قاب های زنگار گرفته ریا و کذب و دروغ را از قلبم پاک کنم گفتم تا فردا نیاو مرا مهلت بده تا خانه تکانی کنم شهر را از روسری های سفید گفتم تا فردا نیا ومرا مهلت بده آخر من نان و نمکت را خورده ام و هنوز برایت کاری نکرده ام گفتم تا فردا نیاومرا مهلت بده تا حلالیت بطلبم از دل هایی که شکسته ام و غافل بودم که دل تورا هم شکسته ام گفتم تا فردا نیاو مرا مهلت بده……. . . . فردا ها آمدند ورفتند وفردای من هنوز نیامده وتو چه کریمانه مرا مهلت داده ای نگاه کردم دیدم هزار و اندی سال از هجرت میگذرد و هنوز نیامدی خوب که گوش کردم دیدم همه ی شهر نجوا میکنند تا فردا نیا ومرا مهلت بده تا……