در مسیر که حرکت می کردیم همه جا گل وگلدان و اسپند دود بود.جلوی درب منازل را آب وجارو کرده بودند و سنگ های بزرگ را برداشته بودند.
هرکس توانسته بود شربت و آب خنکی مهیا کرده بود.
قرار بود هیئت عزاداران حسینی عبور کند.
بمیرم برای عزاداران حسینی که روزگاری مردمان با پرتاب سنگ از آنان بدرقه کردند.
به جای گل و گلدان برآنان تازیانه زدند.
برای عزادارانی که رئوس شهدا (برادر.پدر و همسر و فرزند و…)را از کربلا تا به شام همراهی کردند.
برای پاهای تاول زده طفل سه ساله
برای اشک های در حلقوم فروریخته
برای گوش های خونین
برای معجرهای پاره شده
برای لحظه لحظه حرکت کاروان اسرا که نه… کاروان عزادار حسینی باید مرثیه سرود و روضه خواند.
داشتم فکر می کردم 10 محرم شد و محرم هم تمام
یادم افتاد
کل یوم عاشورا کل ارض بکربلا
?خیلی زیبا و قابل تامل ☘ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺻﺎﻟﺤﺎﻥ ﺑﺮﺍﻳﻢ ﻧﻘﻞ ﻛﺮﺩ: ﭘﻴﺮﺯﻧﻰ ﺁﻣﺪ ﺧﺪﻣﺖ ﺣﺎﺝ ﺷﻴﺦ ﺭﺟﺐ ﻋﻠﻰ ﺧﻴﺎﻁ ﺗﻬﺮﺍﻧﻰ ﻛﻪ ﺍﻫﻞ ﻣﻜﺎﺷﻔﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺁﻗﺎ ﭘﺴﺮﻡ ﺟﻮﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺮﻳﺾ ﺷﺪﻩ ﻫﺮﭼﻪ ﺣﻜﻴﻢ ﻭ ﺩﻭﺍ ﻛﺮﺩﻩﺍﻡ ﺑﻰ ﻓﺎﻳﺪﻩ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻃﺒﺄ ﺟﻮﺍﺑﺶ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ؛ ﻳﻚ ﻓﻜﺮﻯ بکنید. ☘ ﺷﻴﺦ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﭘﺎﺋﻴﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻟﺤﻈﺎﺗﻰ ﺗﺎﻣﻞ ﻛﺮﺩ، ﺑﻌﺪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﭘﺴﺮﺕ ﺳﻠﺎّﺥ ﺍﺳﺖ؟ ﮔﻔﺖ: ﺑﻠﻪ. ﺷﻴﺦ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺧﻮﺏ ﻧﻤﻰ ﺷﻮﺩ!! پیرزن ﮔﻔﺖ: ﭼﺮﺍ؟ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺑﺨﺎﻃﺮﺍﻳﻨﻜﻪ ﮔﻮﺳﺎﻟﻪ ﺍﻯ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﻯ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻛﺸﺘﻪ. ﻭ ﭘﺴﺮ ﺷﻤﺎ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺯﻧﺪﻩ ﻧﻴﺴﺖ، ﺩﻝ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻩ ﺁﻧﻬﻢ ﺩﻝ ﻳﻚ ﺣﻴﻮﺍﻧﻰ ﻭ ﺁﻧﻬﻢ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺁﻩ ﻛﺸﻴﺪﻩ…. ☘ پیرزن ﮔﻔﺖ: ﺁﺷﻴﺦ ﻳﻚ ﻛﺎﺭ ﺑﻜﻦ ﭘﺴﺮﻡ ﻧﻤﻴﺮﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﮔﺮﻳﻪ ﻛﺮﺩ. ﺁﺷﻴﺦ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺁﺧﻪ ﻣﻦ ﭼﻪ ﻛﺎﺭﻛﻨﻢ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﻛﻪ ﻧﻴﺴﺖ. ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺩﻝ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻩ ﻭ ﺁﻩ ﺁﻥ ﺣﻴﻮﺍﻥ ﮔﺮﻓﺘﻪ … ﻭ ﺑﻌﺪ ﺁﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﻫﻢ ﻣﺮﺩ. ☘ ﺑﺒﻴﻨﻴﺪ ﺍﻳﻦ ﺩﻝ ﻳﻚ ﺣﻴﻮﺍﻧﻰ ﺭﺍ ﺳﻮﺯﺍﻧﻴﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﺗﻮ ﺩﻝ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻛﻪ ﺍﺷﺮﻑ ﻛﺎﺋﻨﺎﺕ ﺍﺳﺖ ﻣﻰ ﺭﻧﺠﺎﻧﻰ ﻭﺑﺪﺭﺩ ﻣﻰ ﺁﻭﺭﻯ، ﻭﺍﻯ ﺑﺤﺎﻝ ﺁﻥ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﺩﻝ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺴﻮﺯﺍﻧﻨﺪ، ﺟﻮﺍﺏ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﭼﻪ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﺪﻫﻨﺪ. ﺍﻯ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺑﺎﺷﻴﺪ….. ?از بیانات آیت الله فاطمی نیاء
بعضی افراد مدام قسم میخورند.انگار برای اثبات حرفشان باید قسم بخورند.
گاهی انقدر قسم میخورند که جواب عکس می دهد.
انقدر قسم خورده اند که دیگر قسم در جایش هم رنگ باخته است.
قسم ها از خدا و پیغمبر و مقدسات شروع می شود ،به فرزند و… ختم می شود.
گاهی فرد به جان طرف مقابل قسم می خورد که بیشتر شبیه فحش دادن است.
فردی میگفت علت قسم دروغ است.اگر حقیقت را بیان کنیم نیاز به قسم نیست.
فردی میگفت علت قسم خودمان هستیم ،قسم شده لغلغه زبانمان
فردی میگفت گاهی قسم نیاز است چون قسم به مقدسات مهر محکمی است بر کلامی که می زنیم.(البته این افراد وبا این نیت کم هستند)
امروز از رادیو میشنیدم ،میگفت :فردی گفته قسم بخور بگو به خدا!
فرد هم جواب داده گفته ،چی را به خدا بگم خدا که همه چیز را می داند.
خیلی جواب قشنگی بوده.
شما چطور چقدر برای پیش برد اهدافتان قسم می خورید؟
میخواستند دور بریزند
یک قابلمه برنج و یک ظرف خورش قیمه نذری را
ازبس که نذری گرفته بودند و مانده بود
وخانه ای در حسرت تبرک بشقاب غذایی نذری
کمی به فکر هم باشیم
✍علامه امینی می فرمودند:
مدتها فکرمیکردم که خداوند چگونه شمر ملعون را عذاب میکند؟ و جزای آن تشنه لبی و جگر سوختگی حضرت سیدالشهداعلیه السلام را چگونه به او میدهد؟ تا اینکه شبی در عالم رویا دیدم که امیرالمؤمنین علیه السلام در مکانی خوش آب و هوا، روی صندلی نشستن و من هم خدمت آن جناب ایستادهام، در کنار ایشان دو کوزه بود، فرمودند : این کوزهها را بردار و برو از آنجا آب بیاور و اشاره به محلی کردند :
که بسیار باصفا و با طراوت بود، استخری پرآب و درختانی بسیار شاداب در اطراف آن بود که صفا و شادابی محیط و گیاهان قابل بیان و وصف نیست. کوزهها را برداشته و رو به آن محل نهادم آنها را پرآب نموده حرکت کردم تا به خدمت امیرالمومنین علی علیه السلام باز گردم. ناگهان دیدم هوا رو به گرمی نهاده و هر لحظه گرمی هوا و سوزندگی صحرا بیشتر میشد، دیدم از دور کسی به طرف من میآید و هرچه او به من نزدیکتر میشد هوا گرمتر می شد گویی همه این حرارت از آتش اوست،
در خواب به من الهام شد که او شمر، قاتل حضرت سیدالشهداعلیه السلام است. وقتی به من رسید دیدم هوا به قدری گرم و سوزان شده است که دیگر قابل تحمل نیست، آن ملعون هم از شدت تشنگی به هلاکت نزدیک شده بود، رو به من نمود که از من آب بگیرد، من مانع شدم و گفتم: اگر هلاک هم شوم نمی گذارم از این آب قطرهای بنوشد.حمله شدیدی به من کرد و من ممانعت می نمودم، دیدم اکنون کوزهها را از دست من میگیرد لذا آنها را به هم کوبیدم، کوزهها شکسته و آب آنها به زمین ریخت چنان آب کوزهها بخار شد که گویی قطره آبی در آنها نبوده است،
او که از من ناامید شد رو به استخر نهاد، من بیاندازه ناراحت و مضطرب شدم که مبادا آن ملعون از آب استخر بیاشامد و سیراب گردد، به مجرد رسیدن او به استخر، آب استخر خشک شد چنان که گویی سالهاست یک قطره آب در آن نبوده است. درختان هم خشک شده بودند او از استخر مأیوس شد و از همان راه که آمده بود بازگشت. هرچه دورتر میشد، هوا رو به صافی و شادابی و درختان و آب استخر به طراوت اول بازگشتند.
به حضور امیرالمؤمنین علیه السلام شرفیاب شدم، فرمودند: خداوند متعال این چنین آن ملعون را جزا و عقاب میدهد، اگر یک قطره آب آن استخر را مینوشید از هر زهری تلخ تر و هرعذابی برای او دردناک تر بود. بعد از این فرمایش از خواب بیدار شدم.
کربلا یعنی حماسه حضور و حمایت از ولایت
کربلا یعنی در هر سنی باید آماده شهادت برای پشتیبانی از ولایت باشی
کربلا یعنی جان دادن در راه ولایت
کربلا زبان ها را میبندد وشعله توجیهات را خاموش میکند
کربلا ایعنی حضور زن و مرد
کربلا یعنی حضور طفل شیر خوار، کودک،نوجوان،جوان ،میانسال وپیر
حاج اقای ماندگاری می فرمودند:براثر زهد و پارسایی انسان به مقامی می رسد که می تواند وقایع عاشورا را ببیند مگر سه ساعت را،لحظه ای که اباعبد الله از اسب پایین می افتد تا لحظه الشمر جالس……
اما امام زمان این سه ساعت را هم میبیند …..
لذا برای ایشان دعا کنیم و صدقه بدهید.
داشتم فکر میکردم اینکه انسان ولی و امام خود را در لحظه شهادت ببیند.
اینکه انسان شریف ترین انسان ها را در لحظه شهادت ببیند.
اینکه انسان پدر خویش را در لحظه شهادت ببیند.
ان هم شهادتی با ان کیفیت و وصف……
چه خواهد شد؟؟؟؟
دشتِ آخرِ شب
در روایات آمده است کسی که با وضو به رختخواب می رود ثواب شخصی را می برد که تا صبح مشغول شب زنده داری و عبادات بوده است،وضو گرفتن یکی از آن عبادات است که اثرش طولانی و زمانش بسیار کم است، یعنی شاید عمل وضو گرفتن بیشتر از سه دقیقه طول نکشد اما در عین حال ثواب مستمر و پر برکتی برایت به همراه خواهد داشت.
برنامه ی شب هایت را طوری تنظیم کن که آخرین کارت وضو گرفتن باشد، پریشانی های ذهنت با این عمل از بین می رود و آرامشی خدایی تمام وجودت را فرا می گیرد، این ثواب غیر قابل شمارش را تقدیم کن به امام زمانت، که آن جوانمرد بدهکارت نخواهد ماند و در ازای این کار، نامت را در قنوت نماز شبش خواهد برد، و چه سعادتی بالاتر از این که اسمِ تو جاری شود بر لبانِ شریف ترین مردِ عالم.
دشتِ آخرِ شبت را کنار بگذار برای امام زمانت….
برگرفته از زندگی مومنانه
امروز روضه امام حسین داشت.همه چیزش مرتب بود. نگران بود .نکنه کسی نیاد.امروز خیلی جاها مراسم بود و اکثرا ….. ناگهان سخن یکی از دوستاش خجالت زدش کرد. خواهر جان روضه امام حسین دعوتنامه ای هست.هرکس دعوت بشه میاد.شاید امروز چند نفر بیشتر دعوت نشده باشند.ماخادم آقاییم.مهمان ها از طرف اقا هستند. خودت را آماده کن.