زنی بود درجنگ صفین با شعرهاش خیلی مردم رو تشویق به جنگ میکرد. معاویه خیلی از دستش عصبانی بود. سالها بعد از شهادت امیرالمؤمنین، معاویه وقتی رفت حج گفت اون زنیکه رو بیارید، آوردنش
معاویه گفت، چرا انقدر علی رو دوست داری و بامن دشمنی. زن گفت، علی رو دوست دارم چون با مردم عادل بود، بیت المال رو به عدالت تقیسم کرد. و با تو دشمنم چون خون ناحق ریختی، میدونستی که پیامبر امیرالمؤمنین رو وَلیّ قرار داد اما باز حقش رو خوردی
معاویه عصبانی شد و گفت تو مشهوری به تن فروشی. زن گفت، اونی که مشهوره هند، مادر توهستش نه من.
ازش پرسید، علی رو دیده بودی؟ گفت آره، گفت چطور بود؟
زن گفت، علی وقتی به حکومت رسید با قبلش هیچ فرقی نکرد.
معاویه دید خیلی نمیشه با این زن حرف زد، خواست با پول فریبش بده، چون معاویه خیلیارو با پول خریده بود که از امیرالمؤمنین دفاع نکنن
گفت، میخوای چیزی بهت بدم. میخواست دهنشو ببنده. گفت آره میخوام، صد شتر موقرمز
معاویه پرسید، برا چی میخوای؟ زن برای اینکه مثل تو پولدار بشم باهاش آبرو بخرم، حسب و نسبمو باهاش بسازم (یعنی تو مادرت هند رو با پول خوشنام کردی)
معاویه گفت، بخدا اگه علی بود بهت نمیداد
گفت اره به والله علی از بیت المال چیزی به ناحق یه کسی نمیداد….
امروز کنگره 6200 شهید شهر مان بود.
عکس پدری که عکس فرزندشهیدش را از طریق گوشی ساده موبایل خودش به رخ دوربین ها می کشید .قاب تلویزیون را پر کرد
چیزی که ذهن را آشفته میکرد تکرار این جمله بود بعد از چندین سال هنوز هم عکس فرزندش را همراه دارد.هنوز هم دلتنگش است.هنوز هم…….
??از قول بچه ها میگفتند #داعش اطراف حرم حضرت زینب بودند وبچه های ما هم از حرم حضرت زینب دفاع میکردند ✌️? یه جا که یه محله رو بچه ها از دست داعش آزاد کرده بودند یکی از داعشی ها هم اسیر کرده بودند
اون داعشی اسیر شده خیلی پریشان و ترسیده بود?بهش میگفتند چیه عمو چرا میترسی !میترسی بکشیمت? !
داعشیه هی مرتب به بچه ها نگاه میکرد میگفت?? اون رفیقتون که دشداشه سفید تنش بود ویه عمامه سبز سرش بود کجا رفت !??
بچه میگفتند ما همچین رفیقی نداریم?همه مون لباس رزم تنمون داریم..
داعشی میگفت نه شما دروغ میگید بگو اون عربه که لباس عربی تنش بود و #عمامه_سبز داشت کجاست؟ کجا رفت ?
بچه ها ارومش کردند که کاریت نداریم✋? ولی باید حقیقت بگی وجریان این شخص عربی که میگی چیه ؟
??داعشی به حرف میاد میگه من خمپاره انداز بودم و به فاصله یکی دوکیلومتری حرم حضرت زینب ماموریت داشتم #خمپاره بندازم رو حرم حضرت زینب واونجا رو بزنم..?
میگفت با دوچشمام میدیدم که یه نفری با لباس عربی و#عمامه_سبز رنگ رو حرم حضرت زینب نشسته و هرچی خمپاره مینداختم اون اقا با دستش خمپاره رو میگرفت ومینداخت کنار و مات ومبهوت مونده بودم? که این کیه و داره از حرم دفاع میکنه !
بچه ها میگن همگی داشتند گریه میکردند?? بله #حضرت_مهدی خودشون شخصا تو میدان نبرد بودند و #نمی_گذاشتند که به حرم حضرت زینب تجاوزی بشه ایشون خودشون خط مقدم #مدافعان_رم هستند???
?ببینید حضرت مهدی چقدر پای #شیعیانش وایساده
واقعا مدافع حرم لیاقت میخواد واقعا نوکری حضرت زینب لیاقت میخواد همه کس لیاقت ندارن برا شهادت
مدافعین حرم گلچین خدا هستند
خوش بحال گلچین شده ها ?
✨اللهم ارزقنا توفیق الجهاد و الشهادت بحق حضرت بی بی زینب کبری ✨
یک بار پیرمردی را آوردند که اصلا به مرده شبیه نبود، چهره روشن و بسیار تمیز و معطری داشت. وقتی پتو را کنار زدم بوی گلاب می داد.
آنقدر تمیز و معطر بود که من از مسئول غسالخانه تقاضا کردم خودم شخصا این پیرمرد را بشورم و غسل بدهم، همه بوی گلاب را موقع شستشو و وقتی که آب روی تن این پیرمرد می ریختم حس می کردند. وقتی که کار غسل و کفن تمام شد بی اختیار در نماز و تشییع این پیرمرد شرکت کردم، بیرون برای تشییع و خاکسپاری اش صحرای محشری به پا بود. از بین ناله های فرزندانش شنیدم که گویا این پیرمرد هر روزش را با قرائت زیارت عاشورا شروع می کرد. از بستگانش دقیقتر پرسیدم، گویی این پیرمرد به این موضوع شهره بود
، آدمی که هر روزش با زیارت عاشورا شروع می شد…
کسایی که داخل خونه های آپارتمانی زندگی میکنند.اکثرا میدونند که صدا آب و حمام و حرف و.. بین واحد ها چقدر واضح رد و بدل می شود.
اما برای ما حسن هم دارد.
حمام او مصادف است با روضه های خانه ما!!!
پسر جوان همسایه مداحی هم میکند.هر وقت از سر کارش می آید به حمام می رود،زیر دوش آب شروع میکند روضه خواندن و مداحی !!
در خانه ما هر روز مداحی است.
این هم از محاسن خانه آپارتمانی ماست.
براي اشك بر سالار شهيدان ، علاوه بر حضور قلب در مجلس روضه، نياز به تجسم احوال امام و كاروان كربلا هست. ايشان با اينكه از جايگاه رفيعي برخوردار بودند اما بدترين جسارت ها و اهانت ها به حضرات و مخدرات شد آن هم در مقابل چشم زن و بچه … .
تصور كن جلوي چشمان شما به همسرتان يا برادرتان يا بچه تان سيلي يا كتكي يا ناسزايي بگويند؛ چه ميكنيد؟
حالا بهتر در چشمانت اشك جاري مي شود وقتي روضه خوان ميگويد زينب كبري تا سر بريده برادر و بدن غرق بخون و چاك چاك او را در قتله گاه ديد، با صداي محزون فرياد زد وامحمدا اين حسين توست كه در خون غلتيده و باد بر بدنش خاك مي پاشد؛ اين حسين توست كه عبا و عمامه اش ربوده اند و اموالش به غارت برده اند … . پدرم به فداي آن مسافري كه سفرش بازگشت ندارد؛ پدرم فداي آن مجروحي كه زخمهايش دوا ندارد… .
همين كه با تجسم و تصور حال و جايگاه حضرات اشك در چشم جاري شود براي آمرزش گناهان و دريافت بهشت كافيست.
حال اگر اشك بر گونه جاري شد و ضجه زدم براي غربت امام و اسارت خواهر … چه قدر و منزلتي دارد صاحب اين چنين اشكي… . تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل
نظر ارسالی از مدیریت استان لرستان
بعضی تمثیل ها چقدر قشنگه
عطر شب های هیئت مثل عطر تربته
داخل بازارچه که میگذشتم یه لحظه جمله حراج فصل تابستون دلم را لرزوند. انگار همین دیروز بود که حراج بهاره بود و انواع پلیور های بهاره پوش را آویزان کرده بودند برای حراج!!! عجب قافله عمر زود میگذرد!!! خداکنه به لحظات زندگیمون چوب حراج نزده باشیم!!!!
وقتی از اپلیکیشن کوثربلاگ در اندروید استفاده میکنیم حتما دیدید هنگام پاسخ دادن مجدد زودتر از 30 ثانیه نمیتونی پیام بفرستی. من این 30 ثانیه را صبر نمیکنم مدام میزنم روی ارسال ،فکر میکنم سامانه هم ممکنه اشتباه کنه. خخخخخ ببین به کجا رسیدیم به هیچی اعتماد نداریم!!!! البته مزاح بود