21 تیر 1400
دخترک کوچک 5ساله را در بغلش گرفت و محکم فشارش دادو بوسه ای از پیشانیش کرد و شروع کرد به قلقلک دادنش. صدای خنده اش فضای کوچه را پر کرد. از وقتی پدرش شهید شده بود؛ زیاد تحویلش میگرفت. اما این بار فرق داشت. جنس بوسه اش متفاوت بود. دخترک خندان خندان از ما… بیشتر »
2 نظر
02 تیر 1400
اشک از گوشه چشمانم به زمین می غلتد،دلتنگی هایش را با شیطنت های کودکانه اش آشکار کرده است.صدایش می زنم تا اندگی از فضای شیطنت رهایش کنم.دلتنگی هایش را فراموش کند.آسمان پر ستاره شب را به او نشان می دهم تا غرق رویا شود . میگویم هرکس بتواند با ستاره ها شکلی… بیشتر »