کاسرالدین شاه
????????????
کاسرالدین شاه
????????????
در بين راه مسجد تا منزل آيةالله میرزا محمد جواد حسین آبادی (بيدآبادي) ميخانه اي بود که توسط ارمني مذهب اداره مي شد و مشروبات الکلي دربار ناصرالدين شاه را تأمين مي کرد.
آيةالله بيدآبادي از باب نهي از منکر و از سر دلسوزي، هر از گاهي مدير ميخانه را، از اين کار شرم آور نهي مي کرد. اما صاحب ميخانه اعتنایی نمی کرد.
.
بالاخره آيةالله بيدآبادي تصميم ديگري گرفت. يک روز پس از اتمام نماز با اهالي مسجد - در حالي که دو فرزند آقا هم در ميان آن ها ديده مي شدند - به طرف ميخانه مذکور به راه افتادند. دقايقي بعد، مردم به در مغازه شراب سازي رسيدند و همگي وارد مغازه شدند. در اولين فرصت، خود آيةالله بيدآبادي خمره ي بزرگ شراب را که بيش از همه چشم آزار بود به چاهي که در آنجا بود سرازير ساخت.
مردم همه به پيروي از ایشان همه ظرفهاي شراب را در چاه خالي کردند، اما چون آقا دستور داده بود که از شکستن ظرفها خودداري کنند تمام ظرفها سالم ماند.
شاه در کاخ خود مشغول خوشگذراني بود که ناگهان دربان مخصوص، پس از اجازه گرفتن وارد شد و در حالي که رنگ از صورتش پريده بود گفت: «قربان! خبر آورده اند که عده اي به مغازه آقاي «کنت» حمله کرده و تمام شرابها را در چاه خالي کرده اند»! شاه از شنيدن اين خبر به شدت برآشفته شد. از جاي خود برخاست و پرسيد: «چه کسي مرتکب چنين عملي شده؟ فورا او را بياوريد!» - قربان! شيخ ميرزا محمد جواد حسین آبادی (بيدآبادي) به همراه عده اي از اهالي مسجدش
شاه که از شدت ناراحتي رنگ صورتش برافروخته شده بود، فوري براي ايشان پيغام اعتراض فرستاد. اما آيةالله در جواب شاه اعلام کرد که اين عمل را به عنوان يک وظيفه ي شرعي انجام داده است و خطاب به ناصرالدين شاه پيغام داد
«گمان مي کردم که تو ناصرالدين (حامي دين) هستي ولي حالا فهميدم که تو کاسرالدين (شکننده ي دين) هستي»
شاه که اين موضوع برايش بسيار گران آمده بود، دستور پيگرد آيةالله بيدآبادي را صادر کرد و چون ايشان مطلع شد که شاه هنوز متنبه نشده و چنين دستوري داده است با اينکه در تهران به حال تبعيد به سر مي برد، تصميم گرفت هر طور شده به اصفهان برگردد.
پسر بزرگ (کاسرالدین)شاه و حاکم آن روز اصفهان بود که «ظل السلطان» خوانده مي شد تا اين خبر را شنيد، انديشناک شد. حاکم اصفهان مطمئن بود که با ورود آيةالله بيدآبادي به اصفهان، خواب راحت از چشم ستمگران بويژه از چشم خود او ربوده خواهد شد. براي همين با اصرار به شاه اعلام کرد که رفتن آيةالله بيدآبادی به اصفهان از تهران به اصفهان به صلاح تاج و تخت نيست!
از اين رو سراج الملک، مأمور شد تا آيةالله بيدآبادي را به هر وسيله ي ممکن از بازگشت به اصفهان منصرف سازد. سراج الملک نزد آيةالله بيدآبادي آمده، از ايشان خواهش کرد که در تهران بماند و قول داد که هر چه آيةالله بفرمايد همان را اجرا کنند!
آيةالله بيدآبادي فرمود: «اگر اين محل فساد - ميخانه - خريداري و به مسجد تبديل شود من از مراجعت به اصفهان صرف نظر مي کنم.» سراج الملک هم بي درنگ آن محل را خريد و تبديل به مسجد کرد و اين گونه بود که شرابخانه اي به برکت نماز جماعت، مسجد شد و اولين نماز جماعت هم توسط آيةالله بيدآبادي در آنجا اقامه گرديد. و مسجد هم به «مسجد سراج الملک» نامگذاري شد و هنوز هم اين بيت بر سر در آن نقش بسته است:
حسن توفيق بين که مسجد کرد
سطح ميخانه را سراج الملک