وقتی که عقل رنگ می بازد!!!
زندگی عاقلانه شروع میشود… آهسته آهسته عقل رنگ میبازد و عشق رنگ میگیرد اگر غلو نکنم بعضی جاها که عقل خودنمایی میکند عشق قایم میشود، خوب که نگاه کنی خیلی از کارهایی که تو پیچ و خم زندگی انجام میدهی عاقلانه که نیست هیچ، دیوانگی ست، دیوانگی که از عشق نشأت گرفته، هر کس یه جور دیوانه بازی میکنه، هر کس بیشتر عاشق باشه بیشتر دیوانه بازی میکنه، کدوم انسان عاقلی تو گرما تابستان یا تو سرما زمستان، صبح خروس خوان با رختخواب گرم و نرم خداحافظی میکنه، و غروب با سو سو ستاره ها برمیگرده، بگذریم از کلنجاری که با خلق الله داشته، کدوم عاقلی حاضر از شیره جان خود بگذرد تا یه نفر دیگه، ریشه بگیرد و… و… و… اگر بخوام رنگ های مختلف عشق را بنویسم، رنگین کمان، در مقابلش سر تعظیم فرود میآورد و این رنگ ها در هر مرحله از زندگی برای هر کس یه رنگ با تعبیر خودش یه روز قرمز، یه روز آبی، یه روز سبز حتی یه روز خاکستری و گاهی هم سیاه ولی خاکستری و سیاه هم جزء رنگ های، رنگین کمان عشق هستند هر چند دوستشون نداریم ولی سفید وقتی قشنگ که سیاه هم باشه و صورتی و زرد در کنار هم قشنگ میشه، و آبی و سبز در کنار هم پس زندگی قشنگ و پر از رنگ های خوشگل
#ازخود نوشته
نوشته اکرم شیرائی