فرمانروایی که همیشه خدمتگزار بود!!
22 مهر 1396
دل نوشته
اندکی درنگ
مادر روی کاناپه کنار اتاق لمید و از خستگی آهی کشید
خستگی کارهای روزمره
کارهایی که او به عشق خانواده اش عاشقانه انجام میداد
ودر فکر خوش بزرگ شدن فرزندانش لحظات را میگذراند
در همین احوالات بود که فرزند کوچکش را صدا زد و از او خواست که لیوان آبی برایش بیاورد
فرزند نگاهی به حالت لمیده مادر کرد وگفت فکر کردی فرمانروایی!!!
آری مادر فرمانروا بود ؛فرمانروایی که دیگر تکرار نمیشود ؛ فرمانروای آسمانی؛ فرمانروایی که به یمن وجودش بهشت را زیر پاهایش فرش کرده اند
او فرمانروا بود ,,فرمانروایی که همیشه خدمتگزار بود!!