روزه یک شکر الهی
????????????
و لتکبروا الله على ما هداکم و لعلکم تشکرون
در پایان آیه ، خداى تعالى ، دو خاصیت و فایده دیگر، براى فلسفه روزه بیان مى فرماید؛
یکى این که با اطاعت این دستور، خدا را بزرگ و با عظمت بدانیم
و دوم آن که در مقابل آن همه نعمت ، شکرگزارى کنیم .
نکته
توجه به این نکته به جا است که در این آیه شریفه ، بزرگ شمردن خدا را، به طور قطعى بیان کرد، ولى شکرگزارى ، را با بیان لعلع و شاید بیان مى کند؛ ممکن است ، سبب این باشد که در اطاعت از امر خدا و گرفتن روزه ، بزرگ دانستن خدا، امرى قطعى و به هر حال نیایش و خضوع در پیشگاه او است ، ولى شکرگزارى احتیاج به خلوص نیت کامل وارد و این اثر جز با قصد تبعد محض و قربة الى الله به دست نمى آید.
و شاید کلمه لعل اشاره به این نکته باشد که شکرگزارى کامل - کما هو حقه - در برابر نعمت هاى الهى ممکن نیست و فقط تا اندازه اى و مقدار کمى شکر خدا به جا آورده مى شود.
انسان اگر از غذا خوردن سیر نمى شد چه مى شد؟
اگر هر چه غذا مى خوریم جذب بدن مى شد
و اگر دفع غذا و آب به اختیار خودمان نبود، چه مى شد؟
سر یک ماه انسان به قدر فیل یا گاو میش مى شد چه عرض کنم کوه ابوقبیس مى شد، اگر دفع غذا و آب به اختیار خودمان نبود چه مى شد وسط خیابان و کوچه بلکه مسجد و مجلس مثل حیوانات … اگر قوه ما سکه ضعیف بود چه مى شد. مثلا شیر لوله آب هر مدتى چه مى کند و واشرش باید عوض شود اما اعضاى بدن انسان هفتاد هشتاد سال کار مى کند.
آیا مى دانید کیفیت هضم غذاى و جذب بدن و گردش آن در بدن ، و تجزیه و تقسیم آن ، چگونه است ؟ اگر انسان به هر کدام از این امور فکر کند و به کتب طب مراجعه کند کاملا سردرگم مى شود.
????????????
گرسنگى اطفال امام حسین علیه السلام
????????????
السلام علیک یا اباعبدالله و على الارواح التى حلت بفنائک علیک منى سلام الله ابدا ما بقیت و بقى اللیل و النهار و لاجعله الله اخر العهد منى لزیارتکم السلام على الحسین و على على بن الحسین و على اولاد الحسین و على اصحاب الحسین
دیروز، از تشنگى اطفال امام حسین علیه السلام خواندم ، امروز از گرسنگى آنها بگویم تا دلت بشکند، و اشکت جارى شود. در خبر است که حضرت زینب در خرابه شام روزه مى گرفت ؛ مى دانید چرا؟ چون غذا به قدر کافى به آنها نمى دادند! یکى از علماء مى گوید: من در فکر بودم که کیفیت خوراک اسیران اهل بیت ، چگونه بوده است ؛ تا در کتابى دیدم که نوشته و بد؛ شبانه روزى به هر کدام ، یک قرص نان از طرف یزید مى دادند. این براى اطفال کافى نبود. آنان هم هر مشکلى داشتند به عمه مى گفتند. پدر که نداشتند، عمو که نداشتند؛ برادر اطفال کافى نبود آنان هم هر مشکلى داشتند به عمه مى گفتند. حضرت زینب هم مقدارى از سهم خود را مى گذاشت ؛ هر وقت اطفال بهانه نان بگیرند، به آن ها بدهد و از آن جا بدتر کوفه بود که زنى نان و خرما و به دست اطفال مى داد و مى گفت : دعا کنید بچه هاى من یتیم و اسیر نشوند و حضرت زینب از دست و دهان آنها مى گرفت و مى فرمود: نحن آل بیت رسول الله صلى الله علیه و آله ان الصدقة علینا محرمة ؛ اى مردم کوفه ! ما اولاد پیغمبریم ، صدقه بر ما اهل بیت حرام است .
چه گذشت بر عمه سادات ؟ نمى دانم . خدایا این همان کوفه است ، همان مقر حکومت پدر زینب - امیرالمؤ منین علیه السلام - است که هر وقت زن ها مى خواستند خدمت زینب برسند باید اجازه مى گرفتند و به یک دیگر افتخار مى کردند که من امروز خدمت حضرت زینب رسیدم و حالا او را به عنوان اسیرى به همین کوفه خراب آورده اند