دلتنگ برای رمضان...
چقد زیادن ناله های بی طاقتی… صداهایی که مدام از گرسنگی گله دارند… از تشنگی شکایت میکنند… معده درد میگیرند و هزار هزار مرض و گله و شکایت دیگر
از روز اول دعا میکردند که زودتر بروی و بلاخره رفتی بعد از 29 روز… با اینکه یک روز هم نگذشته اما دلم برایت تنگ شده…
برای ابوحمزه خواندن ها…
نماز صبح های اول وقت…
مناجات ها و قران خواندن ها…
گناه نکردن ها یا کمتر کردن گناهان…
ربنای قبل اذان و افطار…
دلم برایت تنگ شده، حتی برای خوابیدن هایی که عبادت بود…و برای عبادت هایی که چندین برابر میشد…نمیدانم این دلتنگی تاکی ادامه دارد اما امیدوارم تا دوباره برگردی دلتنگی من تمام نشود…
کاش بجای ناله از سر گرسنگی و تشنگی ناله میکردیم برای نبودنت،برای زندگی که بدون تو دوباره عادی میشود…
تو ماه مهمانی بودی و من مهمان خدا….
و چه دیر عظمت این مهمانی را درک کردم…
تو رفتی، اما… ای کاش شیطان همیشه دربند بماند و ما همیشه بنده بمانیم مانند بندگی در مهمانی خدا…