تاثير مجالست در انسان…
به تجربه ثابت است كه معاشرت با نيكان بر روى انسان اثر مى گذارد؛ و معاشرت با بدان نيز مؤثّر است، چه بسا شخص پاك فطرت و نيك كردارى كه در اثر برخورد با رفيق نااهل، كم كم و رفته رفته آن صفاى باطن خود را از دست داده، دلش تاريك، و روحش خفه گرديده است؛ و بالعكس شخص زشت كردارى در اثر برخورد با صاحب دلى، تغيير روش داده، و كم كم نيت و بتبع آن افعالش صالح، و نيكو شده است.
لذا در تعاليم اسلام بسيار وارد است كه انسان خوب است با نيكان صحبت داشته باشد، و از انس و دلبستگى با اشرار خوددارى كند، حتى مجالست يك جلسه در انسان مؤثر است، خواه به سكوت بگذرد، و خواه به مذاكره، چون تاثير ارواح در يكدیگر محتاج به مذاكره نيست، دو روحى كه با يكديگر انس و ملايمت دارند هر يك به روى ديگرى اثر مى گذارد…”
علامه حسینی طهرانی رضوان الله علیه
پیامبر اکرم(ص) فرمودند:
نماز خواندن انسان در جماعت بهتر است از نمازی که چهل سال در خانه خوانده شود عرض کردند:یارسولالله نماز یک روز؟ فرمودند: بلکه یک نماز
وسائل الشیعه ، ج ۵، ص ۲۳۵
ارمغانی از نهجالبلاغه
امام علی عليه السلام فرمودند:
اي مردم! از خدايي بترسيد که
اگر سخني گوييد مي شنود
و اگر پنهان داريد مي داند
و براي مرگي آماده باشيد
كه اگر از آن فرار كنيد شما را مي يابد
و اگر بر جاي خود بمانيد شما را مي گيرد
و اگر فراموشش كنيد شما را از ياد نبرد.
حکمت 203 نهج البلاغه
پیامبر اعظم (ص) فرمودند:
زمانی بر امت من فرا رسد که به چهار چیز علاقمند شوند و چهار چیز را فراموش نمایند؛ اینها از من بیزارند و من هم از آنها بیزارم، آنها عبارتند از:
به دنیا دل ببندن و آخرت را فراموش کنند؛
به مال علاقهمند شوندو حساب را از یاد ببرند؛
قصرها را دوست بدارندو قبرها را از یاد ببرند؛
خود را دوست دارندولی خدا را فراموش کنند.
منبع.مواعظ العددیّه
حضرت آیتالله بهجت(ره):
کسی که وحدت مسلمانان را نخواهد، مسلمان نیست. ائمۀ ما علیهمالسلام در نماز جماعت آنان شرکت میکردند، به جهت اتّحاد مسلمانان.
? زمزم عرفان، ص381
اسمش سید علی بود، سید علی سیستانی، پدر همین آیتالله سیستانی خودمان، ساکن مشهدالرّضا،با تقوا و پرهیزکار، نیت کرده بود چهل بار در چهل مسجد بصورت سیار زیارت عاشورا بخواند تا مولایش را ببیند،ختم زیارت را شروع کرد، گذشت و گذشت، هفته ی سی و نهم رسید، او اما به مرادِ دلش نه…
?آخرهای زیارتِ هفته ی سی و نهم یا چهلم بود، حین زیارت متوجه نوری شد در یکی از خانه های اطراف مسجد، نوری نه از جنسِ این نورهایی که ما می شناسیم،بلند شد و از مسجد بیرون آمد، ردِّ نور را گرفت، رسید به خانه ای که درب آن باز بود،يا الله یا الله گفت و داخل شد، جنازه ای وسط اطاق روبه قبله خوابانده بودند،همین که وارد اطاق شد امام زمانش را دید، در بین آنهایی که اطراف میت ایستاده بودند، چشم در چشم شدند با حضرت، آقا با اشاره ی دست حالی اش کردند که صدایش را در نیاورد،که امام زمانش را دیده است…
? رفت سمت مولا، ایستاد کنارشان ،شانه به شانه، سلام و احوال پرسی کردند، آقا آرام در گوشش گفتند: «لازم نیست برای دیدن ما خودتان را به زحمت بیاندازید، مثل این خانم باشید، ما خودمان به دیدارتان می آییم، این خانم (اشاره کردند به جنازه ای که وسط اطاق بود) هفت سال در دوران کشف حجاب رضا خان از خانه بیرون نیامد تا یادگار مادرم فاطمه ی زهرا سلام الله علیها روی سَرش بماند…»
نگاهم کرد و لرزیدم خجالت می کشم از او
بگوئید عاشقت گفته: نگاهِ محشری داری…
?روایتی داستان گونه از تشرف آیت الله سید علی سیستانی
اسمش سید علی بود، سید علی سیستانی، پدر همین آیتالله سیستانی خودمان، ساکن مشهدالرّضا،با تقوا و پرهیزکار، نیت کرده بود چهل بار در چهل مسجد بصورت سیار زیارت عاشورا بخواند تا مولایش را ببیند،ختم زیارت را شروع کرد، گذشت و گذشت، هفته ی سی و نهم رسید، او اما به مرادِ دلش نه…
?آخرهای زیارتِ هفته ی سی و نهم یا چهلم بود، حین زیارت متوجه نوری شد در یکی از خانه های اطراف مسجد، نوری نه از جنسِ این نورهایی که ما می شناسیم،بلند شد و از مسجد بیرون آمد، ردِّ نور را گرفت، رسید به خانه ای که درب آن باز بود،يا الله یا الله گفت و داخل شد، جنازه ای وسط اطاق روبه قبله خوابانده بودند،همین که وارد اطاق شد امام زمانش را دید، در بین آنهایی که اطراف میت ایستاده بودند، چشم در چشم شدند با حضرت، آقا با اشاره ی دست حالی اش کردند که صدایش را در نیاورد،که امام زمانش را دیده است…
? رفت سمت مولا، ایستاد کنارشان ،شانه به شانه، سلام و احوال پرسی کردند، آقا آرام در گوشش گفتند: «لازم نیست برای دیدن ما خودتان را به زحمت بیاندازید، مثل این خانم باشید، ما خودمان به دیدارتان می آییم، این خانم (اشاره کردند به جنازه ای که وسط اطاق بود) هفت سال در دوران کشف حجاب رضا خان از خانه بیرون نیامد تا یادگار مادرم فاطمه ی زهرا سلام الله علیها روی سَرش بماند…»
نگاهم کرد و لرزیدم خجالت می کشم از او
بگوئید عاشقت گفته: نگاهِ محشری داری…
?روایتی داستان گونه از تشرف آیت الله سید علی سیستانی