پیامبر اکرم(ص)
هر لحظهای که بر انسان بگذردو به یاد خدا نباشد قیامت حسرتش را خواهد خورد …
نهج الفصاحه
از عقرب نباید ترسیداز عقربههایی باید ترسیدکه بی یاد خدا بگذره
①: نمازگزار قلب مطمئن و آرامی دارد زیرا به بزرگتر بودن خداوند از همه افراد و شخصیتها و قدرتها و امکانات اطمینان دارد و خود را وابسته به آنچنان منبع قدرتی میداند که همه جهانیان در قبضه او هستند. این اطمینان قلبی موجب رشد شخصیت و وقار انسان میشود.
②: نماز موجب اتصال انسان به قدرت بینهایتی است که همه قدرتها برگرفته از او و در برابر توان مطلق او هیچاند. اتصال و پیوند با خداوند به انسان قدرتی میبخشد که در برابر دیگر قدرتها سر تسلیم فرود نمیآورد.
③: اگر دست کودک در دست پدری قوی و مهربان باشد، احساس قدرت و آرامش میکند، اما اگر تنها باشد هر لحظه ترس و دلهره این را دارد که دیگران آزارش دهند. انسانی که با خداوند رابطه ایجاد نماید در برابر سایر قدرتها احساس قدرت و آرامش میکند.
④: اولیای خدا به واسطهی عبادت و اطاعت خداوند در هیچ شرایطی دچار اضطراب نمیگردند، اما قدرت و ثروت و صنعت نتوانسته است برای سرمایهداران بزرگ و صاحبان علم و صنعت آرامش روحی و روانی به ارمغان بیاورد. اگر انسانی با ایمان و توجه کامل، هر روز بیش از 360 مرتبه در نماز خود بگوید: خدا بزرگتر است از هیچ قدرت و ابر قدرتی هراس نخواهد داشت.
⑤: نماز بهترین دارو برای پیشگیری و درمان رنجهای درونی و نگرانیهای موجود است. به خصوص در مورد نوجوانان و جوانان، تربیت دینی و ایجاد رابطه آنها با خداوند موجب درمان رنج درونی، فشار عاطفی، نگرانی، ترس و احساس گناه- که از ویژگیهای دوره نوجوانی است میشود.
⑥: به عقیده روان شناسان، فرق نوابغ و افراد عادی در امکان تمرکز ذهن و قوای عقلانی است نه در توانمندی و سایر صفات فکری. از آن جا که نماز روزانه 5 بار فکر را در مدار تمرکز قرار میدهد و تمرینی برای تمرکز فکر است، موجب ایجاد تمرکز ذهن و تقویت قوای فکری و روحی انسان میشود.
حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
بدانید هیچ چیزی مؤمن را به خدا نزدیک نمی کند، مگر آنکه
نماز شب
تسبیح و تهلیل گفتن
استغفار و گریه های نیمه شب
خواندن قرآن تا طلوع فجر
متصل نمودن نماز شب به نماز صبح،
پس هر که چنین باشد او را بشارت می دهم به فراوانی روزی که بدون رنج و زحمت و زور بازو بدستش آید.
ارشادالقلوب، ج۲، ص۱۷و۱۸
نقل شده است که روزی «سید هاشم» امام جماعت مسجد «سردوزک» بعد از نماز به منبر رفت. در ضمن توصیه به لزوم حضور قلب در نماز، فرمود:
روزی پدرم می خواست نماز جماعت بخواند و من هم جزء جماعت بودم. ناگاه مردی با هیأت روستایی وارد شد، از صفوف جماعت عبور کرد تا به صف اول و پشت سر پدرم قرار گرفت. مؤمنین از اینکه یک نفر روستایی رفت و در صف اوّل ایستاد، ناراحت شدند، اما او اعتنایی نکرد. در رکعت دوم در حال قنوت، قصد فرادا کرد و نمازش را به تنهایی به اتمام رساند و همانجا نشست و مشغول خوردن نان شد. چون نماز تمام شد، مردم از هر طرف به رفتار ناپسند او حمله و اعتراض کردند ولی او به کسی پاسخ نمی داد.
پدرم فرمود: چه خبر است؟ به او گفتند: مردی روستایی و جاهل به مسأله، به صف اوّل جماعت آمد و پشت سر شما اقتدا کرد و آنگاه وسط نماز، قصد فرادا کرد و هم اکنون نشسته و نان می خورد.
پدرم به آن شخص گفت: چرا چنین کردی؟
او در پاسخ گفت: سبب آن را آهسته به خودت بگویم یا در این جمع بگویم؟
پدرم گفت: در حضور همه بگو.
گفت: من وارد این مسجد شدم به امید اینکه از فیض نماز جماعت با شما بهره مند شوم، اما وقتی اقتدا کردم، دیدم شما در وسط حمد، از نماز بیرون رفتید و در این خیال واقع شدید که من پیر شده و از آمدن به مسجد عاجز شده ام لذا به الاغی نیاز دارم، پس به میدان الاغ فروشها رفتید و خری را انتخاب کردید و در رکعت دوم در خیال تدارک خوراک و تعیین جای او بودید. بدین سبب من عاجز شدم و دیدم بیش از این سزاوار نیست با شما باشم، لذا نماز خود را فرادا تمام کردم. این را بگفت و برفت.
پدرم بر سر خود زد و ناله کرد و گفت: این مرد بزرگی است، او را نزد من بیاورید، با او کار دارم، مردم رفتند که او را بیاورند اما او ناپدید گردید و دیگر دیده نشد.
داستانهای شگفت، ص 88
ده چیز، ده چیز دیگر را مےخورد:
➊نیکے بدی را
➋تڪبر علم را
➌توبه گناه را
➍دروغ رزق را
➎عدل ظلم را
➏غم عمر را
➐صدقه بلا را
➑خشم عقل را
➒پشیمانے سخاوت را
➓غیبت حسن عمل را
چگونه یک زندگی خوب داشته باشیم؟
آیت الله بهجت: به چیزی غیر از توکل و یاد خدا برای انسان، آرامش حاصل نمی شود و چیزی غیر از اعراض و دوری از یاد خدا و غفلت، زندگی را تلخ و ناگوار نمی کند.
در محضر بهجت، ج۲، ص
عارف بالله مرحوم دولابی
در بازار چوب فروشها، در هر حجره روزي چند كاميون چوب معامله مي شود
ولي در پايان روز كه سؤال كني چقدر كاسبي كرده ايد، مي گويند مثلاً ده هزار تومان.
امّا يك منبّت كار تكّه ي كوچكي از آن چوبها را مي گيرد و حسابي روي آن كار مي كند و بر روي آن نقش مي اندازد و همان تكّه چوب را صد هزار تومان يا بيشتر مي فروشد.
گاهي اوقات آن قدر نفيس مي شود كه نمي توان روي آن قيمت گذاشت.
در اعمال عبادي هم زياد عبادت كردن چندان ارزش ندارد بلكه روي عمل حسابي كار كردن و آن را خوب از كار درآوردن و حقّ آن را ادا كردن نتيجه بخش است.