داستانک
داستانک ??
ابووائل مي گويد : من و رفيقم بر سلمان وارد شديم . سلمان فرمود : اگر پيامبر صلي الله عليه و آله از تكلف براي ميهمان نهي نكرده بود خود را به زحمت افكنده و طعام خوبي براي شما تهيه مي كردم.
مقداري نان و نمك حاضر كرد. رفيقم گفت اگر با اين نمك قدري سبزي هم بود بهتر بود
سلمان آفتابه خود را گرو گذاشت و مقداري سبزي خريد.
پس از صرف غذا رفيقم در مقام شكر خدا گفت
الْحَمْدُ للَّهِ الَّذي قَنَّعَنَا بِمَا رَزَقَنَا خدا را حمد مي كنم كه ما را به آنچه داده قانع گردانيده است.
سلمان فرمود : اگر قانع بودي آفتابه ام به گرو نمي رفت
البته اين حكايت با مختصري اختلاف كه آن شخص ابوذر بوده و بجاي سبزي نعناع بود ، نيز نقل شده است
?? منبع
پيغمبر و ياران ۲۰۶/۳