اندر احوالات کودکی(طنزانه)
#طنزانه
بچه ها هر روز برای خرید خوراکی و بستنی پول توجیبی می گرفتند.
با خودم گفتم:به قول بعضی روانشناس ها امروز اگر آمدند و پول خواستند ،برای اینکه ارزش پول را بهتر متوجه بشوند در قبال کمک کردن به من در نظافت خونه بهشون پول میدهم.درمخیلات خودم فکر می کردم با این کار ،چند تا نشون راباهم زدم ، خونه تمیز شده و هم ارزش پول را متوجه می شوند که بدون زحمت به دست نمیاد.
در همین افکار بودم که سر و کله آقا زاده ها پیدا شد و درخواست پول توجیبی کردند.من هم که از قبل آماده بودم گفتم در قبال مرتب کردن خونه نفری 1000 بهتون میدم.
کودک کوچک که هنوز دوران مدرسه را نچشیده است فکری کردو فرمودند: اووووووه هزار تومن یک میلیون می ارزه!!!!!!!
گفتم اشکال نداره مدرسه نرفته متوجه نشد. که کودک بزرگتر افاضه فیض نموده فرمودندهزار تومن که 500تومنم نمی ارزه!!!!!!
از عکس العمل ایشان دیدگان به آسمان خیره هنوز افکار بنده گیج و بیج میزند.واحساس میکنم اندیشمندان ریاضی در گور به خود لرزیده و همه محاسبات ریاضی به هم ریخته است!!!
کاش انسان کودک بود .چقدر زیبا با افکار خودشان ارزش پول را قیاس کردند.کودک کوچک چون از مبالغ سر در نمیاورد فکر کرد خیلی چیزها میتونه باهاش بخره، اما بزرگتر میدونست که این مثل چند سال پیش نیست که بتوان با500 تومن رفت در مغازه و چیزی خرید.
#به قلم خودم