اثر یک تذکر.
?اثر یک تذکر.
بانوی جوانی می نویسد:
د?ر دوران کودکی، بسیار حساس و خجالتی بودم. از طرفی و زنم بیش از حد معمول بود و گونه هایم مرا بیش از آنچه بودم، چاق نشان می داد. هرگز به مجالس میهمانی نمی رفتم و تفریحی نداشتم. در مدرسه حتی در ورزش شرکت نمی کردم. حس می کردم با دیگران فرق دارم و موجودی نامطلوب و زاید هستم. وقتی بزرگ شدم، با مردی که چند سال از خودم بزرگ تر بود ازدواج کردم و باز به همان وضع روحی باقی ماندم. بستگان شوهرم افرادی با وقار و دارای اعتماد به نفس بودند و من هر چه کوشش می کردم مانند آنها شوم نمی توانستم. تمام این مسائل دست به دست هم داد و مرا به یأس و ناامیدی کشاند تا جایی که به فکر خودکشی افتادم. اما یک تذکر، مرا دگرگون ساخت و نجات داد. روزی مادر شوهرم درباره طرز پرورش بچه های خود صحبت می کرد و می گفت: من همیشه اصرار دارم بچه هایم آن گونه که هستند و برای آن آفریده شده اند باشند.
‼️این سخن در من به سختی اثر کرد و دانستم که هنوز خود را نشناخته ام و همه بدبختی هایم برای هیمن است که می خواهم خود را در قالبی بریزم که برای آن ساخته نشده ام.
?محمد جعفر امامی، بهترین راه غلبه بر نگرانیها و ناامیدیها، ص 182