حضرت آیت الله کشمیری؛
درباره سوره توحید (قل هو الله احد)
در تمام ماه رجب، ۱۰۰۰۰ مرتبه ورود دارد و برای همه چیز خوب است که تقریبا روزی ۳۳۳ مرتبه میشود.
خواندن ۱۰۰۰ مرتبه در هر روز برای نورانیت ، روحانیت قلب، آسان شدن امور و رزق، بسیار نافع است.
و در روایت آمده است پیامبر اکرم (ص) نقل شده است که: کسی که ۱۰۰۰ بار بخواند، خود را از خدا خریده و از بندگان خالص الهی شود.
بی عدد کسی بخواند و مداومت کند، طیّ الارض به او داده شود.
همیشه خواندنش یقین انسان را زیاد میکند…
بخوان زیارت پر محتوای جامعه را
بخوان که خوب بفهمم بهای جامعه را
بخوان که روح بگیرد ولی شناسی مان
بخوان و شرح بده آیه آیه جامعه را
نگاه روشن تو ای «مَعادِنُ الرَّحمَة»
بنا نهاده در عالم بنای جامعه را
بگیر دست مرا، «عادَتُکُمُ الاِحسان»
ببار بر دل من روشنای جامعه را
نماز شب سوم ماه رجب
در برخی کتاب های عبادات جزو اعمالی که انسان برای سعادت خود اندوخته می کند، به نقل از سرورمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمده است که فرمود:«هر کس در شب سوم ماه رجب ۱۰ رکعت نماز در هر رکعت حمد ۱ بار و سورهی فتح ۵ بار بخواند خداوند کاخی در بهشت برای او بنا می نهد که پهنا و درازی آن ۷ برابر دنیا است و منادی ای از آسمان ندا در می دهد ولی خدا را به کرامت عظمیٰ و همراهی و همدمی با پیامبران صدیقان شهیدان و صالحان بشارت دهید.»
فضیلت ۳ روز روزهداری در ماه رجب
ابن بابویه در کتاب ثواب الاعمال و امالی نقل کردهاند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: هر کس ۳ روز از ماه رجب را روزه بدارد خداوند گودال و پردهای میان او و آتش جهنم قرار می دهد که طول آن به اندازهی ۷۰ سال مسافت دارد و خداوند هنگام افطار به او می گوید حق و محبت و دوست داشتن تو بر من واجب گردید ای فرشتگان من شما را گواه می گیرم که گناهان گذشته و آیندهی او را آمرزیدم.
نماز روز سوم ماه رجب
پیامبر فرمود: هر کس در روز سوم ماه رجب ۴ رکعت نماز بخواند به این صورت که در هر رکعت بعد از حمد آیات زیر را تلاوت کند خداوند پاداشی به او عطا می کند که هیچ کس نمی تواند آن را توصیف کند. آیات یاد شده عبارت اند از:
وَ إِلٰهُکُمْ إِلٰهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمٰنُ الرَّحیم. إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمواتِ وَ الاَرضِ وَ اخْتِلافِ الَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْکِ الَّتِی تَجْری فِی الْبَحْرِ بِما یَنفَعُ النَّاسَ وَ مَآ أَنزَلَ اللهُ مِنَ السَّمَآءِ مِن مآءٍ فَأَحْیَا بِهِ الاَرضَ بَعدَ مَوتِها وَ بَثَّ فیها مِن کُلِّ دآبَّةٍ وَ تَصْریفِ الرِّیاحِ وَ السَّحابِ المُسَخَّرِ بَینَ السَّمَآءِ وَ الاَرضِ لَأَیاتٍ لِقَومٍ یَعقِلُونَ وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ اللهِ أَندَادًا یُحِبُّونَهُم کَحُبِّ اللهِ وَ الَّذینَ ءَامَنُوٓا أَشَدُّ حُبًّا لِلّٰهِ وَ لَوْ یَرَی الَّذینَ ظَلَمُوٓا إِذْ یَرَوْنَ العَذَابَ أَنَّ القُوَّةَ لِلَّهِ جَمیعًا وَ أَنَّ اللّٰهَ شَدیدُ الْعَذَابِ.
اقبال الاعمال
امام جواد علیه السلام؛
در پاسخ به جوانی که میگفت:از گناه خسته است؛و نفسش در این شهر بالا نمیآید!
فرمود:
به سمت حسین(ع) فرار کن…
چرا دعایم را اجابت نمی کنی؟!
امام صادق(ع):
عابدی از بنی اسرائیل، سه سال پیوسته دعا می کرد ولی به حاجت خود نمی رسید. روزی به ستوه آمد و عرض کرد: خدایا ! چرا دعایم را اجابت نمی کنی؟! در جواب به او گفتند: سه سال است که خداوند را با زبانی که آلوده به فحش و ناسزاست می خوانی. اگر می خواهی که دعایت مستجاب شود، فحاشی را رها کن، قلبت را از آلودگی پاک و نیت خود را نیکو کن. او چنان کرد و دعایش مستجاب شد.
اصول کافی ج۲ ،ص ۳۲۵
آیت الله مجتهدی ره:
در بنی اسراییل عابدی بود. شب خواب دید، در خواب به او گفتند؛ تو هشتاد سال عمر می کنی، چهل سال در رفاهی و چهل سال در فشاری. کدام یک را اول می خواهی؟ چهل سال زندگی خوب را یا چهل سال در فشار را؟ او گفت: من عیال مومنی دارم، با او مشورت می کنم. ببینم او چه می گوید؟ از خواب بیدار شد. رفت پیش عیالش و گفت؛ من چنین خوابی دیده ام، تو چه می گویی؟ زن گفت: بگو من چهل سال اول را در رفاه می خواهم. از آن شب به بعد از در و دیوار برایش می آمد. به هرچه دست می زد طلا می شد.
زنش هم می گفت: فلانی خانه ندارد برایش خانه بخر. فلان پسر می خواهد عروسی کند ندارد، فلان دختر می خواهد شوهر کند ندارد و… همسرش به او دستور می داد و او هم تا می توانست کمک می کرد. سر چهل سال خواب دید. در خواب به او گفتند؛ خدا می خواهد از تو تشکر کند. چهل سال اول به تو داد، تو هم به دیگران دادی، می خواهد چهل سال دوم را هم در رفاه باشی.
ما این را تجربه کرده ایم. کسانی که اول عمر کمک مالی به دیگران می کنند، در آخر عمر هم خوبند، ولی کسانی که اول عمر دارا بودند و کمکی نکردند، آخر عمر ورشکست می شوند و به گدایی می افتند ما این را تجربه کرده ایم…
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله)
زیاد استغفار کنید، در خانهها و مجالستان، سر سفرهها و در بازارهایتان، و در مسیر رفتوآمدهایتان و هر جا که بودید(استغفار کنید)، چرا که شما نمىدانید آمرزش خداوند چه زمانى نازل مىشود
مستدرک الوسائل ج ۵،ص ۳
آیتالله بهجت (ره):
عدهای از پاکان و نیکان با حضرت صاحب (عج) سؤال و جواب میکنند و حاجت میطلبند و جواب میگیرند و در مسجد جمکران، صدای آن حضـرت را میشنوند!
در محضر بهجت، ج٢، ص٨۶
خاطره دیدار آیت الله بهجت (ره)
شنیده بودم آیتاللّٰهی هست به نام آقای بهجت که اهل معناست. دوست داشتم ببینمش،جست و جو کردم و خانهاش را یافتم. رفتم پشت درِ خانه و در زدم… پیرمردی با لباسِ خانه و محاسنی کوتاه در را باز کرد. در مورد آقا پرسیدم. گفت: «امری دارید؟» گفتم: «با آقا عرضی دارم.» گفت: «بفرمایید مطلب را!» گفتم: «با خودشان عرضی داشتم.» پیرمرد لبخند زد و گفت: «همین مقدور است!» فکر کردم فایده ندارد؛ اجازه نمیدهد که آقا را ببینم.ناچار خداحافظی کردم و برگشتم.
توی راه با خودم گفتم: «به مسجد میروم و با خودش قراری میگذارم.» غروب در مسجد نشسته بودم و در این فکر بودم که چه هیئتی خواهد داشت؟ مدتی بعد از اذان، روحانیِ سادهای وارد مسجد شد و بهسمت محراب رفت.گفتم: «اینجا هم که نشد.» کمی دلگیر شدم.
پرسیدم: «آقای بهجت نمیآیند؟» همان روحانیِ ساده را نشان داد و گفت: «ایشان که آمدند.»همان پیرمردی بود که درب منزل دیدم. شصت سال بود در وادی علوم دینی و معرفتی سیر میکردم؛ فکر میکردم میتوانم با یک نگاه، یا یک جمله، سِره را از ناسِره تشخیص دهم، اما نتوانستم بین حضرت آقا و یک خادم فرق بگذارم.
تمام نماز مغرب و مقداری از نماز عشا را در این افکار غرق بودم که روایتی از سیرۀ پیامبر (ص) به یادم آمد: «در میان اصحاب، چنان بود که هیچ غریبهای نمیتوانست تشخیص دهد کدام رسولالله (ص) است.»
این بهشت، آن بهشت، ص۴٢-۴۴
#داستان_اخلاقی زیبا
?آهنگر و زن زیبا
⭕️ داستان مرد آهنگری ڪه با مبارزه با هوای نفس، از عمل حرام و تجاوز خودداری ڪرد و خداوند، آتش دنیا و آخرت را بر او حرام کرد
?مردی از پرهیزکاران وارد مصر شد. آهنگری را دید که آهن تافته را با دست از کوره بیرون میآورد و حرارت آن به دست او هیچ تأثیری نداشت. با خود گفت این شخص یکی از بزرگان و اوتاد است. پیش رفت، سلام کرد و گفت: تو را به حق آن خدایی که در دست تو این کرامت را جاری کرده، دعایی درباره من بکن. آهنگر این حرف را که شنید، شروع به گریستن نمود. گفت: گمانی که درباره من کردی، صحیح نیست؛ من از پرهیزکاران و صالحان نیستم. ولی کرامتی که دیدی سببی دارد. آن مرد اصرار ورزید تا از علت امر مطلع شود.
?آهنگر گفت: روزی بر در همین دکان مشغول کار بودم. زنی بسیار زیبا و خوشاندام که کمتر مانند او دیده بودم، جلو آمد و اظهار فقر و تنگدستی شدیدی کرد. من دل به رخسار او بستم و شیفته جمالش شدم و از او تقاضای نامشروعی کردم و گفتم هرچه احتیاج داشتی، برمیآورم. او گفت: از خدا بترس؛ من اهل چنین کاری نیستم. گفتم: در این صورت، برخیز و برو. برخاست و رفت. طولی نکشید دومرتبه بازگشت، گفت: همانقدر بدان که تنگدستی طاقتفرسا مرا وادار کرد به خواسته تو پاسخ دهم.
?من دکان را بسته، با او به خانه رفتم. وقتی وارد اتاق شدیم، دیدم مانند بید میلرزد. پرسیدم: از چه میترسی که اینقدر به لرزه افتادی؟ گفت: هماکنون خدا شاهد و ناظر ماست؛ چگونه نترسم. اگر رهایم سازی از خدا خواهم خواست تو را با آتش دنیا و آخرت نسوزاند. از تصمیم خود منصرف شدم، احتیاجاتش را برآوردم. با شادی و سرور زیادی به منزل خود برگشت.
?همان شب در خواب دیدم بانویی بزرگوار به من فرمود: «خدا پاداش نیکویی به تو عنایت کند». پرسیدم: شما کیستید؟ گفت: «من مادر همان دخترکم که نیازمندی، او را به سوی تو کشانید، ولی از ترس خدا رهایش کردی. اینک از خداوند میخواهم که در آتش دنیا و آخرت تو را نسوزاند».
?گویا آن زن از بستگان رسول خدا بوده و دعای مادرش در حقم مستجاب شد و حرارت آتش در من تأثیر ندارد.
?پند تاریخ، ج2، ص243