إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیرِّ مَا بِقَوْمٍ حَتىَ یُغَیرِّواْ مَا بِأَنفُسِهِم( ۱۱ - رعد) خداوند اوضاع هیچ ملتى را تغییر نمىدهد، مگر آنكه در خود دگرگونى ایجاد كنند.
این جمله یك قانون كلى و عمومى را بیان مىكند، قانونى سرنوشت ساز و حركت آفرین و نیز هشدار دهنده! این قانون كه یكى از پایه هاى اساسى جهان بینى و جامعه شناسى در اسلام است به ما مىگوید: مقدرات شما قبل از هر چیز و هر كس در دست خود شما است و هر گونه تغییر و دگرگونى در خوشبختى و بدبختى اقوام در درجه اول به خود آنها برمی گردد.
شانس و اقبال و مانند اینها همه بی اساس است و آن چیزی که پایه دارد این است كه ملتى خود بخواهد سربلند و پیشرو باشد و یا به عكس، خودش تن به ذلت و شكست دهد، پس این اراده و خواست ملتها و تغییرات درونى آنهاست كه آنها را مستحق لطف یا مستوجب عذاب الهی مىسازد.
به تعبیر دیگر: این اصل قرآنى كه یكى از مهمترین برنامه هاى اجتماعى اسلام را بیان مىكند به ما مى گوید هر گونه تغییرات برونى متكى به تغییرات درونى ملتها و اقوام است و هر گونه پیروزى و شكستى كه نصیب قومى شود از همین جا سرچشمه مىگیرد
لَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لَا یَنقُضُونَ الْمِیثَاقَ 0⃣2⃣و الَّذِینَ یَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ وَ یخَْشَوْنَ رَبهَّمْ وَ یخََافُونَ سُوءَ الحِْسَابِ 1⃣2⃣ و الَّذِینَ صَبرَُواْ ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبهِّمْ وَ أَقَامُواْ الصَّلَوةَ وَ أَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَ عَلَانِیَةً
وَ یَدْرَءُونَ بِالحَْسَنَةِ السَّیِّئَةَ أُوْلَئكَ لهَُمْ عُقْبىَ الدَّار ِ ۲۲ رعد
کسانی اند كه به پیمان الهى وفا مىكنند و عهد را نمىشكنند و به پیوندهایى كه پروردگار بدان امر فرموده پا برجا بوده و از خداى خویش مى ترسند و نگران بدى حساب هستند و نیز صبر مىكنند تا جلب رضایت پروردگار خویش نمایند.
نماز را برپا داشته و از آنچه به آنها روزى شده، پنهان و آشكار انفاق مىكنند و به وسیله كارهاى پسندیده، اعمال زشت خود را از بین مىبرند. ایشان کسانی اند که در جهان آخرت، عاقبت خوبى در انتظارشان است. در این آیات به چند ویژگی مهم و برجسته کسانی که به واقع طرفدار حق هستند اشاره کرده و آنها را چنین توصیف می کند
1⃣ به عهد الهى وفا مىكنند و آن عهد را نمى شكنند این عهد و میثاق دایره وسیعی دارد که تمام عهدهای فطری، عقلی و نقلی را در بر می گیرد
2⃣ پیوندهایى را كه خداوند امر به حفظ آن كرده برقرار مىدارند. که چون مطلق است دلالت مىكند بر هر ارتباط و پیوندی كه خدا به آن امر فرموده كه از معروفترین مصادیق آن صله رحم است
3⃣-4⃣ نسبت به پروردگارشان، خشیت دارند و از بدى حساب در دادگاه قیامت مىترسند.
فرق بین خشیت و خوف: خشیت تاثر در محدوده قلب است ولی خوف واکنش عملی برای خلاص شدن است هر چند كه در دل متاثر نگشته و دچار هراس نشده باشد
5⃣ در برابر تمام مشكلاتى كه در مسیر اطاعت، ترك گناه، جهاد با دشمن و مبارزه با ظلم و فساد وجود دارد براى جلب خشنودى پروردگار صبر و استقامت می ورزند.
6⃣ نماز را بر پا مىدارند.
7⃣ از آنچه به آنان روزى دادهایم در پنهان و آشكار انفاق مىكنند.
8⃣ بوسیله حسنات، سیئات را از میان مىبرند. به این معنى كه وقتی گناهی از آنها سر بزند، تنها به ندامت و استغفار، قناعت نمىكنند، بلكه عملا با انجام کار خیر و عمل به وظایف فوت شده در مقام جبران بر مىآیند. این احتمال نیز در تفسیر آیه وجود دارد كه آنها بدى را با بدى تلافى نمیكنند بلكه سعى دارند با انجام نیكى در حق کسی که به آنها بدی کرده است او را وادار به تجدید نظر كنند
لَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ تَطْمَئنُِّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئنُِّ الْقُلُوبُ( ۲۸ - رعد)
کسانی اند که ایمان آورده اند و دلهایشان به یاد خدا آرام مىگیرد. آگاه باشید! که دلها فقط به یاد خدا آرام مىگیرد. آیه در وصف کسانی است که در آیه قبل آنها را «مَنْ أَنَابَ» نامید یعنی کسی که به سوی خدا بازگردد و رو به او کند. آرامش و آسایش دو عنوان جدای از هم هستند که در بین انسانهای بیگانه با فرهنگ قرآن این دو به یک معنا و یا به جای هم گرفته می شوند. آسایش مفهومی مرتبط با جسم و تن دارد برخلاف آرامش که با روح و جان در ارتباط است. گمشده بشر هر روز آرامش است و خود به تجربه فهمیده که وسایل آسایش برای او آرامش نمی آورد. بسیارند کسانی که مجهزترین زندگی و امکانات رفاهی روز دنیا را دارند؛ اما دریغ از ذره ای آرامش و راحتی جان؛ در عوض کم نیستند کسانی که با حداقل امکانات روزگار سپری می کنند و شور و نشاط و صفا و صمیمیت و از همه مهتر آرامش خاطر سراسر زندگی بیرون و وجود درونشان را لبریز کرده است. راز این داستان کجاست؟ کلید حل این معما به دست کیست؟
قرآن کریم به این سوال مهم و بسیار کاربردی انسان پاسخ می دهد که هر کس به خدا رو کرد و به او ایمان آورد و برنامه او را در زندگی خود پیاده کرد یقین بداند که به آرامش واقعی خواهد رسید؛ آرامشی که محال است آن را بتوان در غیر این آدرس پیدا کرد.
در سال ششم هجری قراردادی بین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و کفار قریش منعقد گردید که بعدها به صلح حدیبیه معروف شد . یکی از مواد صلح نامه این بود که هر دو سپاه می توانند با هر قبیله ای که بخواهند پیمان دوستی امضاء کنند . بر این اساس، رسول خدا صلی الله علیه و آله با قبیله «خزاعه » پیمان دوستی بست
در سال هشتم هجری یکی از افراد قبیله بکر که هم پیمان کفار قریش بود، نسبت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله جسارت کرد، و شخصی از قبیله خزاعه او را در مقابل جسارتش سرزنش نمود و از رسول اکرم صلی الله علیه و آله دفاع کرد . آن گاه، با هم درگیر شدند و کفار قریش نیز به کمک قبیله هم پیمان خود «بکر» وارد صحنه گردیده و در نتیجه یک نفر از افراد قبیله «خزاعه » را کشتند و بدین وسیله صلح حدیبیه نقض گردید
کفار قریش از این نقض معاهده پشیمان گشته، ابوسفیان را برای عذرخواهی و تجدید قرارداد به محضر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرستادند ابوسفیان به حضور آن حضرت رسید و درخواست امان و تجدید پیمان نمود، ولی آن حضرت به سخنان او ترتیب اثر نداد .
ابوسفیان به ناچار به نزد امیرمؤمنان، علی علیه السلام شرفیاب شد و از وی درخواست نمود که در نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شفاعت نماید . علی علیه السلام در جواب فرمود: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با شما پیمانی بست و هرگز از پیمانش برنمی گردد … در این هنگام، امام حسن علیه السلام که کودک خردسالی بود، به حضور پدر آمد و ابوسفیان خواست که علی علیه السلام اجازه دهد فرزندش حسن، نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از ابوسفیان شفاعت کند به نقل تاریخ امام حسن علیه السلام، این سخنان را شنید، «فاقبل الحسن علیه السلام الی ابی سفیان وضرب احدی یدیه علی انفه والاخری علی لحیتیه ثم انطقه الله عزوجل بان قال یا اباسفیان قل لا اله الا الله محمد رسول الله حتی اکون شفیعا فقال علیه السلام الحمد لله الذی جعل فی آل محمد من ذریة محمد المصطفی نظیر یحیی بن زکریا وآتیناه الحکم صبیا پس امام حسن نزد ابوسفیان رفت و با یک
دست بر بینی او و با دست دیگر بر محاسن او زد و خداوند او را به زبان آورد تا بگوید: ای ابوسفیان بگو جز خدای یکتا خدایی نیست و محمد رسول خداست، تا من شفاعت کنم سپس آنگاه علی علیه السلام که با شنیدن سخنان فرزندش فوق العاده خوشحال شده بود فرمود سپاس خداوندی را سزاست که در ذریه محمد برگزیده، مانند یحیی بن زکریا قرار داد که در کودکی از جانب خداوند به او حکمت عطا گردید و خداوند در مورد ایشان فرمود در کودکی به او حکمت دادیم
?? منابع
مریم ۱۲
کامل ابن اثیر، ج ۲ ص ۲۳۹ - ۲۴۱
مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴ ص ۶ بحارالانوار ج ۴۳ ص ۳۲۶
خرائج راوندی، ج ۱ ص ۲۳۶ شماره ۱
بعد از داستان صلح حضرت با معاویه، مشاور معاویه، عمروعاص، از امام حسن علیه السلام خواست که در میان سربازان دو سپاه سخنرانی نماید . حضرت با استفاده از فرصت به دست آمده به سخنرانی مبادرت ورزید و بعد از حمد و ستایش الهی، به معرفی خود پرداخت و خود را امام و پیشوای واقعی معرفی نمود، و اضافه کرد که ما خانواده دارای کرامات، و مورد عنایت الهی می باشیم; ولکن چه کنم که از حقم محروم شدم … .
معاویه از نتایج سخنان حضرت احساس وحشت کرد; لذا از او خواست که سخنان خود را قطع نماید، حضرت نیز مجبور شد سخنرانی خود را نیمه تمام گذارد . وقتی آن حضرت نشست، عده ای به او جسارت کردند . از جمله، یک جوان ناصبی از بین مردم از جا بلند شده و به حضرت امام حسن علیه السلام و پدر بزرگوارش اسائه ادب نمود . تحمل آن همه فحاشی و تحقیر، سخت بر حضرت گران آمد و از طرف دیگر امکان داشت موجب شک و تردید راهیان ولایت و امامت گردد; بنابراین، حضرت دست به دعا برداشت و عرضه داشت: «اللهم غیر ما به النعمة واجعله انثی لیعتبر به; خدایا نعمت [مردانگی] را از او سلب کن، و او را همچون زنان قرار بده تا از آن عبرت بگیرد .» دعای حضرت مستجاب شد و جسارت کنندگان در آن مجلس شرمنده شدند .
معاویه به عمروعاص رو کرد و گفت: تو به وسیله پیشنهاد خودت مردم شام را گرفتار فتنه کردی، و آنان به وسیله سخنرانی و کرامت او بیدار شدند . عمروعاص گفت: ای معاویه! مردم شام تو را به خاطر دین و ایمانشان دوست ندارند، بلکه آنان طرفدار دنیا هستند و شمشیر و قدرت و ریاست نیز در اختیار تو قرار دارد; لذا نگران موقعیت خود نباش .
ولی به هر حال، مردم از اثر نفرین امام حسن علیه السلام باخبر شدند و از این امر تعجب می کردند، سرانجام جوان نفرین شده از کار خویش نادم و پشیمان گشته، با همسرش در حالی که گریه می کردند، نزد امام حسن علیه السلام آمدند و از پیشگاه حضرت درخواست عفو و بخشش نمودند، حضرت نیز توبه آنها را پذیرفته، بار دیگر دست به دعا برداشت و از خداوند خواست که جوان نادم به حال اول خود برگردد، و چنین هم شد
?? منابع
بحارالانوار، ج ۴۴ ص ۹۰ - ۹۱ ح ۴ خرائج راوندی، ج ۱ ص ۲۳۷
اثباة الهداة، ج ۲ ص ۵۵۷ شماره ۱۰
میرزا محمد شفیع شیرازی متخلص به وصال شیرازی متوفی سال ۱۲۶۲ ه . ق در شیراز از بزرگان شعرا و ادبا و عرفای عصر فتحعلی شاه قاجار بود . علاوه بر مراتب علمی، به تمام خطوط هفت گانه (نسخ، نستعلیق، ثلث، رقاع، ریحان، تعلیق و شکسته) مهارتی به سزا داشته و کتابهای فراوانی نیز با خطوط مختلف نگاشته است . از جمله، اینکه 67 قرآن به خط زیبای خود نوشته است . بر اثر نوشتن زیاد چشمش آب می آورد و به پزشک مراجعه می کند، دکتر می گوید: من چشمت را درمان می کنم، به شرطی که دیگر با او نخوانی و خط ننویسی . پس از معالجه و بهبودی چشم، دوباره شروع به خواندن و نوشتن می کند تا اینکه به کلی نابینا می شود . سرانجام با حالت اضطرار متوسل به محمد صلی الله علیه و آله و آل او می شود . شبی در عالم رؤیا پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله را در خواب می بیند، حضرت به او می فرماید چرا در مصائب حسین مرثیه نمی گویی تا خدای متعال چشمت را شفا دهد . در همان حال حضرت فاطمه زهرا علیها السلام حاضر گردیده، می فرماید: وصال! اگر شعر مصیبت گفتی، اول از حسنم شروع کن زیرا او خیلی مظلوم است
صبح آن روز وصال شروع کرد دور خانه قدم زدن و دست به دیوار گرفتن و این شعر را سرودن
از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد
آن طشت را ز خون جگر باغ لاله کرد
نیمه دوم شعر را که گفت، ناگهان چشمانش روشن و بینا شد . آن گاه اضافه کرد
خونی که خورد در همه عمر، از گلو بریخت
دل را تهی زخون دل چند ساله کرد
زینب کشید معجر و آه از جگر کشید
کلثوم زد به سینه و از درد ناله کرد
?? منبع
شیخ علی میرخلف زاده، ص ۲۷۳ - ۲۷۲ گلشن وصال کشکول شمس
بعد از گذشت شش ماه از امامت، امام حسن علیه السلام برای حفظ خون شیعیان و مصالح دیگر با شرائطی صلح نامه ای با معاویه امضاء کرد هنوز لشکر گاه خود را در نخیله ترک نکرده بود که معاویه وارد شد، و در آنجا به بحث و گفتگو پرداختند . در این میان، پسر هند از امام حسن علیه السلام پرسید: ای ابا محمد! شنیده ام که رسول خدا از عالم غیب خبر می داد! مثلا می گفت: این درخت خرما چه مقدار میوه و رطب دارد! آیا شما نیز در این موارد علومی دارید؟ زیرا شیعیان شما عقیده دارند که هر چه در آسمانها و زمین است، از شما پوشیده نیست و شما از همه آنها آگاهی دارید! حضرت در جواب معاویه فرمود ای معاویه اگر رسول خدا از نظر مقدار وکیل این قبیل ارقام را تعیین می کرد، من می توانم به صورت دقیق، تعداد آن را مشخص سازم
در این وقت، معاویه به عنوان آزمایش سؤال کرد این درخت چند دانه رطب دارد؟ حضرت فرمود: دقیقا چهار هزار و چهار عدد معاویه دستور داد دانه های خرمای آن درخت را چیدند و به طور دقیق شمردند و با کمال تعجب دیدند تعداد آنها چهار هزار و سه عدد است! ! حضرت فرمود آنچه را گفته ام درست است . سپس بررسی دقیق تری کردند و دیدند که یک دانه خرما را عبدالله بن عامر در دست خود نگه داشته است! آن گاه، حضرت فرمود ای معاویه من به تو اخباری می دهم که تعجب کنی که من چگونه این اخبار را در دوران کودکی از پیامبر آموختم و آن اینکه تو در آینده زیاد بن ابیه را برادر خود می خوانی! و حجر بن عدی را مظلومانه به قتل می رسانی! و سرهای بریده را از شهرهای دیگر برای تو حمل می کنند
در تحقیق این گونه پیشگوییها و اخبار از آینده که حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام از آنها پرده برداشته است، علماء بزرگ اهل سنت در تاریخ آورده اند که: زیاد بن ابیه از طرف معاویه فرماندار کوفه شد و چون شناخت کامل به اصحاب امیرمؤمنان داشت، یکایک آنها را دستگیر کرده و دستور داد آنها را گردن زدند از جمله دستگیر شدگان حجر بن عدی بود که او را به شام فرستاد . حجر در کنار معاویه قبرهای آماده را یکطرف و کفنهای مهیا را در طرف دیگر دید، خود را آماده مرگ نمود و اجازه خواست دو رکعت نماز بخواند پس از آن سر او را از بدنش جدا کردند
و همین معاویه زیادبن ابیه را در بالای منبر نشانید و به طور علنی اعلان کرد که وی برادر معاویه از نطفه ابوسفیان است که به طور نامشروع متولد گردیده است و آن گاه، شرح ماجرای خلاف عفت پدرش را نیز تشریح کرد
?? منابع
بحارالانوار، ج ۴۳ ص ۳۲۹ - ۳۳۰ ح ۹ جلاءالعیوان شبر ج 3، ص ۳۳۴
تجلیات ولایت ص ۳۵۵
کامل ابن اثیر، ج ۳ ص ۴۸۳ - ۴۸۸ شرح ابن ابی الحدید ج ۱۶ ص ۱۸۰- ۱۸۷
امام حسن عليه السلام هر گاه مستحب به واجب زيان برساند، آن را ترك كن
??منبع
الحياة با ترجمه احمد آرام،جلد ۱ صفحه ۵۵۳
توضیح مانند برخی که
* صدقه مستحبی می دهند , خمس و زکات نمی دهند
* کربلا و سوریه می روند , حج واجب را ترک می کنند
* شب ها تا سحر سینه می زند, نماز صبح نمی خواند
* سالها نماز صبح قضا دارد و نمی خواند , قضاي نماز غفيله مي خواند
امام در اين روايت مي فرمايند به اصل بپردازيد نه به فرع ؛ در اينجا بد نيست نگاهى به وضع جهان در اين روزها بيفكنيم تا ببينيم اين كشورهاي غربي به ظاهر متمدن ، چگونه با پرداخت به فرعيات به سمت سقوط مي روند و آيا راه نجاتى جز پناه بردن به اصل يعني راه خدا و رسول داريم؟
* امروزه بازيها جدّى گرفته شده و جدّيها بازى
* ابزار تأمين پيشرفت كرده ولى امنيت عقب رفته است.
* تجمّلات اصل و معنويات فرع
* درآمدها بالاتر رفته، اخلاقيات پايين.
* آسايش بيشتر، لبخند كمتر.
* علم رشد كرده ولى عاطفه تنزل.
* تحصيلات بالاتر، احساسات كمتر
* خانه ها بزرگتر، خانواده ها كوچكتر.
* در راهِ رفتن به كره ماه هستيم،اما از رفتن به خانه همسايه غافليم.
* بر كميت افزوده ايم، از كيفيت كاسته شده.