آیت الله بهجت :
استاد ما، آیت الله اصفهانی دائم ذکر میگفت.
از ایشان پرسیدند، شما چه ذکری را دائم مشغول هستید؟
فرمود : خوب است شبانه روزهزار بار سوره قدر را بخوانید.
جُعِلَتِ الخَبائِثُ في بَيتٍ و جُعِلَ مِفتاحُهُ الكِذبَ ؛ ))
امام عسكرى عليه السلام :
همه پليدى ها را در خانه اى نهادند و كليد آن دروغ است .
در وضو چه اسراری نهفته است؟?
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در حدیثی می فرمایند : شستن صورت ها و دست ها و مسح سر و پاها در وضو، رازی دارد.
◆ شستن صورت در وضو، یعنی خدایا! هر گناهی که با این صورت انجام دادم، آن را شست وشو می کنم تا با صورت پاک به جانب تو بایستم و عبادت کنم و با پیشانی پاک سر بر خاک بگذارم.
◆ شستن دست ها در وضو، یعنی خدایا! از گناه دست شستم و به واسطه گناهانی که با دستم مرتکب شده ام، دستم را تطهیر می کنم.
◆ مسح سر در وضو، یعنی خدایا! از هر خیال باطل و هوس خام که در سر پرورانده ام، سرم را تطهیر می کنم و آن خیال های باطل را از سر به دور می اندازم.
◆ مسح پا، یعنی خدایا! من از رفتن به مکان زشت پا می کشم و این پا را از هر گناهی که با آن انجام داده ام، تطهیر می کنم.
? من لایحضره الفقیه، ج ۲، ص ۳۰۲
پیامبر ص ؛
نگاه (حرام) تیر زهرآلودی از تیرهای
شیطان است
هر کس آن را از ترس خدا ترک
کند خداوند چنان ایمانی به او
عطا کند که شیرینیش را در
دل احساس نماید✨
? بحار ۱۰۱/۳۸
پند لقمان حکیم به فرزند”
ای جان فرزند؛
هزار حکمت آموختم که از آن،
چهارصد حکمت انتخاب کردم و از آن چهارصد،
هشت کلمه برگزیدم که جامع کلمات است؛
دو چیز را هرگز فراموش مکن؛
“خدا" و “مرگ” را.
دو چیز را همیشه فراموش کن؛
“هنگامی که به کسی خوبی کردی”
“زمانی که از کسی بدی دیدی”
و هر گاه به مجلسی وارد شدی “زبان نگه دار”
اگر به سفره ای وارد شدی “شکم نگه دار”
وقتی وارد خانه ایی شدی “چشم نگه دار”
و زمانی که برای نماز ایستادی “دل نگه دار”
امام صادق(؏):
✨نماز شب، انسان را خوش سيما،
?خوش اخلاق و خوشبو مىكند
✨روزى را زياد وقرض را ادا مىنمايد
?و غم و اندوه را از بين مىبرد
✨و چشم را نورانى مىكند.
?ثواب الأعمال ص۴٢
? “دلت پاک باشه” ?
? بعضی ها ميگن: بابا دلت پاک باشد!
➖ جواب از قرآن:
آنکس که تو را خلق کرده است ، اگر فقط دل پاک کافی بود فقط میگفت آمنوا]
در حالیکه گفته :
[آمَُنوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات]
یعنی هم دلت پاک باشد ، هم کارت درست باشد .?
? اگر تخمه کدو را بشکنی و مغزش را بکاری سبز نمی شود .
پوستش را هم بکاری سبز نمیشود . مغز و پوست باید با هم باشد .
✅ هم دل ؛ هم عمل !!
امام زين العابدين عليه السلام :
اگر همه مردم از شرق تا غرب عالم بميرند، با وجود قرآن در كنار من، هرگز احساس وحشت و تنهايى نكنم.
? الكافي : 2/602/13.
پیامبر اکرم(ص) :
??هر ڪس بعد از نماز سوره توحيد را بخواند، خداوند خير دنيا و آخرت را برايش فراهم سازد و پدر و مادر و فرزندانش را بيامرزد
? ثواب الاعمال۲۳۱
داستانی حقیقی و آموزنده
امام زين العابدين عليه السلام :
مردى با خانواده خود ، به سفرى دريايى رفت . كشتى آنها درهم شكست و هيچ كس ، جز همسر آن مرد ، نجات پيدا نكرد . او بر تخته شكسته اى از كشتى نجات يافت و به جزيره اى پناه برد . در آن جزيره ، مردى راهزن بود كه هيچ حريمى براى خدا نبود كه او آن را هتك نكرده باشد . ناگهان ديد كه آن زن بالاى سرش ايستاده است . سرش را به سوى او بلند كرد و پرسيد : انسانى يا جنّى؟ زن پاسخ داد : انسانم . مرد ، بى آن كه با او سخنى بگويد ، همانند مردى كه با همسرش مى نشيند ، نزد او نشست . هنگامى كه قصد نزديكى با او كرد ، زن پريشان شد . مرد از وى پرسيد : چرا پريشان و نگران شدى؟ پاسخ داد : از اين (خدا) مى ترسم ، و به آسمان اشاره كرد . مرد گفت : آيا تا به حال چنين كارى كرده اى (زنا داده اى)؟ زن پاسخ داد : نه ؛ به عزّتش سوگند . مرد گفت : تو اين چنين از او مى ترسى ، در حالى كه چنين كارى نكرده اى . و اينك هم من تو را مجبور مى كنم؟! به خدا سوگند كه من به پريشانى و ترس ، از تو سزاوارترم . سپس مرد برخواست . و هيچ كارى نكرد و به سوى خانواده اش رهسپار شد ، در حالى كه هيچ فكرى جز توبه به سوى خداوند نداشت . در همان انديشه راه مى رفت كه راهبى در راه با او برخورد كرد . خورشيد ، گرماى سوزانى بر آن دو مى تابانْد . راهب به جوان گفت : از خداوند بخواه كه برايمان ابرى سايه افكن فراهم كند . خورشيد ، گرماى سوزانى دارد . جوان گفت : گمان نمى كنم هيچ خوبى اى در پيشگاه خداوند داشته باشم تا با آن جرئت درخواست از او را داشته باشم . راهب گفت : پس من دعا مى كنم ، تو آمين بگو. جوان پاسخ داد : باشد . راهب ، دعا مى كرد و جوان ، آمين مى گفت ، طولى نكشيد كه ابرى بر آنها سايه گسترانْد . هر دو مدّتى را زير سايه ابر ، راه طى كردند . آن گاه ، راهشان جدا شد . جوان به راهى و راهب به راه ديگرى رفت . ابر با جوان همراه شد . راهب به وى گفت : تو از من بهترى . براى اين كه دعاى تو اجابت شد و دعاى من اجابت نشد . به من بگو ماجرايت چيست؟ جوان ، ماجراى خود را با آن زن براى راهب بازگفت . راهب گفت : به جهت ترسى كه از خداوند در دلت راه يافت ، گناهان گذاشته ات آمرزيده شد . دقّت كن كه در آينده چگونه خواهى بود .
?الكافي : ج 2 ص 69 ح 8 .