همه به دنبال پاکسازی بدن خودشون هستند. بدن همونطور که مستحضرید دوقسم روح وجسم که البته داد وفریاد روح بلند شده که ای بابا من پر از کک ومک وسیاهیم !!!! چقدر فرق میزارید غذای خوب مال جسم و اکثرا غذای من فراموش میشه یا کم داده میشه!!! پاکسازی و رفع عیبم که مال این جسم ظاهریه!!! پس من روح چی؟؟؟ قبول دارم کار روح حسودی و خیلیم خوب نیست ولی تا حدودیم راست میگه! پاکسازی کبد.پاکسازی پوست پاکسازی……. امروز یه دستور براتون آوردم جهت پاکسازی روح لک ومک های قلبم ان شا الله به شرط عمل خوب کم کم رفع میشه پاکسازی گناهان_بزرگ❗️ حضرت امام رضا(ع) : اشک بر حسین (ع) گناهان بزرگ را فرو می ریزد. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۸۴ خیلی راحت بود زرد چوبه و دارچین ونمیدونم هیچیم نمیخواست.
لباس مشکی دوستش را از روی زمین برداشن.خاک های روی پیرهن را تکان داد.
با اینکه سنش کم بود ولی با عصبانیت گفت: گناه داره.پیراهن امام حسین
پیراهن مشکی محرمت هم حرمت دارد.
کل یوم عاشورا وکل ارض بکربلا
آدم به بعضی واژه ها حساس هست.
مثل کربلا،مثل کربلا نرفته ها
نقطه حساسش فقط نرفتن نیست
دل آدم به اینجاش حساس که امام حسین نخواسته که ما را ببینه نخواسته ما جز زائراش باشیم.میلیون ها انسان و اربعین و من وتنها وشهرمان
به اسم زیارت نرفته حساس شدیم.
زنی به مادر شوهرش از چشم چرانی پسرش گلگی میکند، مادر شوهر می گوید فردا برای ناهار به خونتون میام ولی ناهار درست نکن، فردا وقتی مادر شوهر میاید،شوهر وقتی به خانه میاید ومیبیند زن ناهار درست نکرده ناراحت میشود، مادر می گوید امروز من میخواهم غذادرست کنم، تخم مرغ های رنگ شده را از کیفش در می آورد وبه پسر می گوید آنها را بشکن، پسر با تعجب همه رامیشکند، بعد مادر میپرسد تخم مرغ ها ی رنگی چه فرقی باهم داشتن، می گوید هیچ، مادر هم به پسر گفت :همه زنهای رنگارنگ مثل این تخم مرغ ها می مانن
سه دفتری که خداوند اعمال بندگان
را در آنها ثبت میکند
پیامبراکرم(ص) فرمود:
برای اعمال بندگان سه دفتر هست
1⃣دفتری که خدا چیزی از آن نمیآمرزد.
2⃣دفتری که خدا به آن اهمیت نمیدهد.
3⃣دفتری که از هیچ چیز آن نمی گذرد.
سپس فرمود: دفتری که خدا چیزی از آن را نمیآمرزد، شرک به خدا است. دفتری که خدا به آن اهمیت نمیدهد، ستمی است که بنده میان خود و خدا به خویشتن کرده است. مانند روزهای که خورده. یا نمازی که ترک کرده و خداوند اگر بخواهد آنرا میبخشد و از آن می گذرد.
و اما دفتری که خداوند از هیچ چیز آن نمیگذرد ستمهائی است که بندگان به یکدیگر کردهاند که ناچار باید تلافی شود.
? نصایح، نوشته مرحوم آیت الله
مشکینی احادیث الطلاب
جوانی به حکیمی گفت: «وقتی همسرم را انتخاب کردم، در نظرم طوری بود که گویا خداوند مانندش را در دنیا نیافریده است. وقتی نامزد شدیم، بسیاری را دیدم که مثل او بودند. وقتی ازدواج کردیم، خیلیها را از او زیباتر یافتم. چند سالی را که را با هم زندگی کردیم، دریافتم که همه زنها از همسرم بهتراند.»
حکیم گفت: «آیا دوست داری بدانی از همه اینها تلختر و ناگوارتر چیست؟» جوان گفت: «آری.» حکیم گفت: «اگر با تمام زنهای دنیا ازدواج کنی، احساس خواهی کرد که سگهای ولگرد محله شما از آنها زیباترند.» جوان با تعجب پرسید: «چرا چنین سخنی میگویی؟»
حکیم گفت: «چون مشکل در همسر تو نیست. مشکل اینجا است که وقتی انسان قلبی طمعکار و چشمانی هیز داشته باشد و از شرم خداوند خالی باشد، محال است که چشمانش را به جز خاک گور چیزی دیگر پر کند. آیا دوست داری دوباره همسرت زیباترین زن دنیا باشد؟»
جوان گفت: «آری.»
حکیم گفت: «مراقب چشمانت باش.»
? زن یزید که سالهاى پیش در خانه عبدالله بن جعفر زیر دست حضرت زینب (س) کامل تربیت شده بود، روزگار او را به شام خراب انداخته و از جایى خبر ندارد. یک وقت بر سر زبانها افتاد که جماعتى از اسیران خارجى به شام آمده اند. این زن از یزید درخواست کرد به دیدار آنها برود یزید گفت شب برو.
? چون شب فرا رسید، بوی خوش غذایی که زن شامی با خود آورده بود کودکان را وادار کرد تا دور او جمع شوند، سینی پر از غذا برای خرابه نشینان… اما هیچ کدام دست به سوی غذا نمیبردند…. خانم ام کلثوم (س) گفتند صدقه بر ما حرام است. زینب (س) بلند شد و به پیشواز زن آمد و فرمود: زن! مگر نمیدانی این گونه صدقات بر ما حرام است. برای چه این طعام را آوردهای؟ زن گفت: به خدا قسم این صدقه نیست. بلکه نذر است که بر من اجرای آن لازم است و برای هر اسیر و غریب طعامی به رسم هدیه میبرم.
? زن این پا وآن پا کرد و با شرم گفت: من در ایام کودکی در شهر رسول خدا (ص) بودم و به مرضی دچار شدم که طبیبان و پزشکان از معالجه من عاجز شدند. چون پدر و مادرم دوستدار اهل بیت (ص) بودند مرا برای شفا به خانه امیرالمومنین ؏ بردند و از فاطمه زهرا (س) طلب شفا کردند.
✨ در آن زمان حسین ؏ به خانه آمد. علی ؏ فرمود: ای فرزندم! دست بر سر این دختر بگذار و از خدا شفای او را بخواه! حسین ؏ چنین کرد و از برکت مولایم شفا پیدا کردم. تا کنون هیچ مریضی در من راه نیافته است… گردش روزگار مرا به این سرزمین کشانده است و از مولای خویش دور مانده ام.
? نذر کردم هرگاه اسیر یا غریبی را ببینم تا حدی که امکان دارد به او احسان نمایم. برای سلامتی آقایم حسین ؏، تا شاید بار دیگر به زیارت او نائل شوم و جمال ایشان را دیدار نمایم.
? فرمان داد تا تختی در خرابه نصب کردند. بر تخت قرار گرفت و حال رقت بار آن اسیران او را کاملا متأثر گردانید و سؤال کرد: اى زن اسیر، شما از اهل کدام دیارید؟
حضرت زینب (س) فرمود: از اهل مدینه.
آن زن گفت: عرب همهی شهرها را مدینه گوید؛ شما از کدام مدینه هستید؟ فرمود: از مدینه رسول خدا (ص) آن زن از تخت فرود آمد و به روى خاک نشست.
حضرت زینب (س) سبب را سؤال کرد
? گفت: به پاس احترام مدینه رسول خدا (ص) اى زن اسیر، تو را به خدا قسم مىدهم آیا هیچ در محله بنى هاشم آمد و شد داشتهاى؟
حضرت زینب (س) فرمود: من در محله بنى هاشم بزرگ شدهام.
آن زن گفت: اى زن اسیر، قلب مرا مضطرب کردى. تو را به خدا قسم مىدهم، آیا هیچ در خانه آقایم امیرالمؤمنین ؏ عبور نموده و هیچ بىبى من حضرت زینب (س) را زیارت کردهاى؟
✨ حضرت زینب (س) دیگر نتوانست خوددارى بنماید، صداى شیون او بلند شد فرمود: حق دارى زینب را نمىشناسى… من زینبم
⁉️ زن گفت: اگر تو زینبی پس حسینت کو؟
حضرت زینب (س) فرمود: ای زن، از حسین پرسش مىکنى؟! این سر که در خانه یزید منصوب است از آن حسین ؏ است. آن زن از شنیدن این کلمات دنیا در نظرش تیره و تار گردید و آتش در دلش افتاد. مانند شخص دیوانه، نعره زنان، به بارگاه یزید دوید.
فریاد زد: اى پسر معاویه ، سر پسر دختر پیغمبر (ص) را در خانه من نصب کردهاى با اینکه ودیعه رسول خداست…
? واحسیناه، واغریباه، وامظلوماه، واقتیل اولاد الادعیاء، والله یعز على رسول الله و على امیرالمؤمنین
? یزید یک باره دست و پاى خود را گم کرد، دید فرزندان و غلامان و حتى عیالات او بر او شوریدند. از آن پس چنان دنیا بر او تنگ شد و زندگى بر او ناگوار افتاد که مىرفت در خانه تاریک و لطمه به صورت مىزد ….
? یزید چارهاى جز این ندید که خط سیر خود را نسبت به اهل بیت عوض کند، لذا به عیال خود گفت: برو آنان را از خرابه به منزلى نیکو ببر. آن زن به سرعت، با چشم گریان شیون کنان، آمد زیر بغل حضرت زینب (س) را گرفت و گفت : اى سیده من، کاش از هر دو چشم کور مىشدم و تو را به این حال نمىدیدم. اهل بیت ؏ را برداشت و به خانه برد و فریاد کشید: اى زنان مروانیه، اى بنات سفیانیه، مبادا دیگر خنده کنید! مبادا دیگر شادى بکنید! به خدا قسم اینها خارجى نیستند، این جماعت اسیران ذریه رسول خدا و فرزندان فاطمه زهرا و على مرتضى على ؏ و آل یس و طه مىباشند
? ریاحین الشریعه، ج ۳، ص ۱۹۱
••●✦✧✦✧✦●••
زینب اسیر نیستــــ
دو عــالــم …
اسیـــــر اوستـــ
امام صادق علیه السلام فرمودند:
«آنگاه که اصحاب امام حسین علیه السلام شهید شدند و ایشان تنها ماند، فرشتگان بسوی خدا ضجّه زدند و گریه کردند و گفتند: پروردگارا! با حسین علیه السلام پسر پیغمبرت، چنین رفتار کنند؟ پس خداوند نور حضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه) را به آن ها عرضه کرد و فرمود: «با مهدی انتقام او را میگیرم»
اصول کافی ج ١ ص ٤٦٥
أَیْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاءَ
در مسیر که حرکت می کردیم همه جا گل وگلدان و اسپند دود بود.جلوی درب منازل را آب وجارو کرده بودند و سنگ های بزرگ را برداشته بودند.
هرکس توانسته بود شربت و آب خنکی مهیا کرده بود.
قرار بود هیئت عزاداران حسینی عبور کند.
بمیرم برای عزاداران حسینی که روزگاری مردمان با پرتاب سنگ از آنان بدرقه کردند.
به جای گل و گلدان برآنان تازیانه زدند.
برای عزادارانی که رئوس شهدا (برادر.پدر و همسر و فرزند و…)را از کربلا تا به شام همراهی کردند.
برای پاهای تاول زده طفل سه ساله
برای اشک های در حلقوم فروریخته
برای گوش های خونین
برای معجرهای پاره شده
برای لحظه لحظه حرکت کاروان اسرا که نه… کاروان عزادار حسینی باید مرثیه سرود و روضه خواند.