فرم در حال بارگذاری ...
آخوند ملا فتحعلی سلطان آبادی رحمهالله نامه نادیده را میخواند!
حضرت آیت الله بهجت قدس سره: در قضیۀ تحریم تنباکو، علمای اصفهان نامهای برای مرحوم میرزا نوشتند که مضمون آن این بود که مردم چندان از فتوای شما استقبال نکردند.
حامل نامه، آقای حاج آقا منیر نزد آخوند ملا فتحعلی سلطانآبادی رحمهاللّه میرسد، ایشان میفرماید: نامهای با خود داری که در آن چنینوچنان نوشته شده است و تمام نامه را از اول تا آخر برای حامل نامه و درحالیکه نامه در جیب او بود، میخواند!
سپس حاج آقا منیر، حامل نامه، از ایشان خواهش میکند که عملی به او یاد دهند. ایشان میفرماید: شما بحر مواج هستید. تا اینکه بعد از خواهش و التماس میفرمایند: سه چیز را مواظبت کنید و خود ایشان هم به این سه امر مواظبت میکرده است:
١.خواندن زیارت عاشورا در هر روز؛ ٢.خواندن نماز وحشت در هر شب، برای مؤمنین و مؤمنات، در هرکجای عالَم فوت کرده باشند؛ ٣.نماز اول ماه را ترک نکنید.
در محضر بهجت، ج۱، ص ۲۶۴
فرم در حال بارگذاری ...
دیدید جدیدا به نرم افزار را تبلیغ میکنه دوست دارید ببینید پیر شدید چه شکلی می شید
من که دلم میخواد خفش کنم آخه این چه کاریه؟؟؟
:))))))))))))))))))
حالا چرا رو اعصابته؟ بامزه س که.
مثلا می بینی پیری ادما چه شکلیه
البته من فکر کنم خیلی هم دقیق نیست. چون فقط چندتا چروک میندازه و موهاشونو سپید می کنه.
خوذت هم یه امتحانی بکن:)
آخه چه اصراریع .ان شا الله میبینیم.اروم اروم
منم بدم میاد ازش
راستش اولین بار یکی از اقوام که عکس گرفت و نشونم داد خیلی حالم گرفته شد.
راستش من شنیدم میگن نصب نکنین
امکان دسترسی داره به اطلاعات گوشیتون.
نمی دونم تا چه حد صحت داره.
فرم در حال بارگذاری ...
کیف کلاس اولش را خریده بود ،ذوق زده بود انگار دنیا را خریده بود همان پلاستیک بزرگش را با انکه به شانه اش انداخته بود تا زمین کشیده می شد.
وقتی در مغازه رفت تا پیکسلی برای کیفش بخرد و بچسباند روی کیفیش لبخند باب اسفنجی انتخاب کرد، ناگهان چشمش به پیکسل شهدا افتاد .
باذوق و شوق گفت پیکسل شهدا برای کیفم میخرم.
شهدا قهرمان زندگیش بودند……..
با سلام و احترام جالب بود . موفق باشد دوست من التماس دعا.
هرچه را داریم از شهدا داریم
ممنون از مطلب خوبت عزیزم
متاسفانه در زمینه شناساندن قهرمانان واقعی به بچه ها خیلی کم کاری شده
چه از طرف خانواده ها،چه مدرسه چه تلویزیون و چه همه مسئولین ذیربط
ولی اگه کار بشه انقدر قشنگ تو ضمیرشون جا خوش میکنه که دیگه نیاز به گفتن نیست
سلام درسته کوتاهی شده توی جامعه ولی ما خودمون میتونیم از خانواده خودمون شروع کنیم تا این قهرمان ها رو به بچه ها مون بشناسونیم، هواسمون به کوتاهی خودمون هم باشه
بله بچه ها اول از خانواده یاد میگیرند
فرم در حال بارگذاری ...
مرحوم کافی نقل می کرد که:
?شبی خواب بودم که نیمه های شب صدای در خانه ام بلند شد از پنجره طبقه دوم از مردی که آمده بود به در خانه ام پرسیدم که چه می خواهد؛ گفت که فردا چکی دارد و آبرویش در خطر است.می خواست کمکش کنم.
?لباس مناسب پوشیدم و به سمت در خانه رفتم، در حین پایین آمدن از پله ها فقط در ذهن خودم گفتم: با خودت چکار کردی حاج احمد؟ نه آسایش داری و نه خواب و خوراک؛ همین.
?رفتم با روی خوش با آن مرد حرف زدم و کارش را هم راه انداختم و آمدم خوابیدم. همان شب حضرت حجه بن الحسن (عج) را خواب دیدم…
?فرمود: شیخ احمد حالا دیگر غر می زنی؟ اگر ناراحتی حواله کنیم مردم بروند سراغ شخص دیگری!!!
?آنجا بود که فهمیدم که راه انداختن کار مردم و کار خیر، لطف و محبت و عنایتی است که خداوند و حضرت حجت (عج) به من دارند…
?وقتی در دعاهایت از خدا توفیق کار خیر خواسته باشی، وقتی از حجت زمان طلب کرده باشی که حوائجش به دست تو برآورده و برطرف گردد و این را خالصانه و از روی صفای باطن خواسته باشی؛ خدا هم توفیق عمل می دهد، هرجا که باشی گره ای باز می کنی؛
ولو به جواب دادن سوال رهگذری..
انشالله شامل حال ما هم بشه
ممنون چه مطلب زیبایی بود آجی
سلام جالب بود،انشاءالله ماهم توفیق کار راه انداختن مردم رو داشته باشیم
با سلام و احترام جالب بود. ان شاء الله که ما هم بتوانیم گره از مشکلی بگشایم التماس دعا
فرم در حال بارگذاری ...
ناشنوایی خواست به احوالپرسی بیماری برود. با خودش حساب و کتاب کرد که نباید به دیگران درباره ناشنوایی اش چیزی بگوید و برای آن که بیمار هم نفهمد او صدایی را نمی شنود باید از پیش پرسش های خود را طراحی کند و جواب های بیمار را حدس بزند.
پس در ذهنش گفتگویی بین خودش و بیمار را طراحی کرد . با خودش گفت « من از او می پرسم حالت چه طور است و او هم خدا را شکر می کند و می گوید بهتر است . من هم شکر خدا می کنم و می پرسم برای بهتر شدن چه خورده ای . او لابد غذا یا دارویی را نام می برد. آنوقت من می گویم نوش جانت باشد پزشکت کیست و او هم باز نام حکیمی را می آورد و من می گویم قدمش مبارک است و همه بیماران را شفا می دهد و ما هم او را به عنوان طبیبی حاذق می شناسیم.
مرد ناشنوا با همین حساب و کتاب ها سراغ همسایه اش رفت و همین که رسید پرسید حالت چه طور است ؟ اما همسایه بر خلاف تصور او گفت دارم از درد می میرم. ناشنوا خدا را شکر کرد. ناشنوا پرسید چه می خوری ؟ بیمار پاسخ داد زهر ! زهر کشنده ! ناشنوا گفت نوش جانت باشد. راستی طبیبت کیست؟ بیمار گفت عزرائیل ! ناشنوا گفت طبیبی بسیار حاذق است و قدمش مبارک. و سرانجام از عیادت دل کند و برخاست که برود اما بیمار بد حال شده بود و فریاد می زد که این مرد دشمن من است که البته طبیعتا همسایه نشنید و از ذوقش برای آن عیادت بی نظیر کم نشد.
فرم در حال بارگذاری ...
اینکه چند خط نوشته میشه مهم نیست ،گاهی با دو حرف هم احساسات و اندیشه ات رسوا می شود
هِی….
فرم در حال بارگذاری ...
حوصله ام سر رفته بود و شروع کردم وب گردی گفتم یه اسم جدیدم برای وبلاگ انتخاب کنم.هر اسمی که به ذهنم می رسید در بلاگفا ثبت شده بود.
حتی اسم خیلی از وبلاگ ها رده اول کوثر بلاگ که تا حالا فکر میکردم چقدر جدید و خلاقانه است!!!
بعضی از وبلاگ ها را که باز می کردم خیلی مطالبش دستنویس قشنگی را گذاشته بود.اما به روز رسانی ها همه مال سه چهار سال پیش بودیاد گورستان ها افتادم.
حوصله ام بیشتر سر رفت و کمی علاقه ام سرد شد و اینطور بود امار وبلاگم روبه بالا رفتن کرد.
وقتی رفت بالا متوجه شدم کوثربلاگی ها هنوز زنده اند.
با سلام جالب بود موفق باشید التماس دعا
من اول به جهت ارقی که به مدرسه داشتم به وبلاگ سر میزدم و نظر میذاشتم ولی الان علاوه بر اون استفاده و لذت از مطالب ،علی الخصوص مطالبی که به قلم خودتون و ارتباط با دوستان که باعث شده حتما به وبلاگ سر بزنم دلسرد نشید مطمئنم خیلی از دوستان با من هم عقیده اند موفق باشید
ان شاالله که اینطور باشه ولی کاش بازدیدها گسترده تر بود.
اینجا بیشتر محدود به اعضاست گویا.
بله بازدیدها واقعا جالب نیست/بروز رسانی وبلاگ ها کمه/نظرات محدود به ش شاید ده کاربر باشدو…
فرم در حال بارگذاری ...
آیت الله بهجت (ره) : ما برای اوقات خواب خود افسوس میخوریم که چرا برای نماز شب بیدار نمی شویم،در صورتی که اوقات بیداری را به غفلت می گذرانیم!زیرا اگر در بیداری به توجه و بندگی مشغول بودیم،توفیق بیداری شب را نیز برای تهجد و خواندن نافله ی شب و تلاوت قرآن پیدا میکردیم. ?در محضر بهجت،ص۱۴
فرم در حال بارگذاری ...
مشاورهی_شتری
ﺭﻭﺑﺎﻫﯽ ﺍﺯ ﺷﺘﺮﯼ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﻋﻤﻖ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﭼﻘﺪﺭ ﺍﺳﺖ؟ ﺷﺘﺮ گفت: ﺗﺎ ﺯﺍﻧﻮ! ﻭﻗﺘﯽ ﺭﻭﺑﺎﻩ داخل ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ شد، ﺁﺏ ﺍﺯ ﺳﺮﺵ ﮔﺬﺷﺖ! ﺭﻭﺑﺎﻩ ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﺏ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ ﻣﯽﺯﺩ ﻭ ﻏﺮﻕ ﻣﯽﺷﺪ، ﺑﻪ ﺷﺘﺮ ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﯽ ﺗﺎ ﺯﺍﻧﻮ! ﺷﺘﺮ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﺑﻠﻪ ﺗﺎ ﺯﺍﻧﻮ، ﻭﻟﯽ ﺗﺎ ﺯﺍﻧﻮﯼ ﻣﻦ، ﻧﻪ ﺯﺍﻧﻮﯼ ﺗﻮ!…
ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﻣﺸﻮﺭﺕ ﻣﯽﮔﯿﺮﯾﻢ و قصد استفاده از تجربهی او را داریم ﺑﺎﯾﺪ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﻃﺮﻑ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻭ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ نیز ﺩﺭ ﻧﻈﺮ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ، ﻟﺰﻭﻣﺎً ﻫﺮ ﺗﺠﺮﺑﻪﺍﯼ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ، ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﻧﯿﺴﺖ. لذا فقط از مشاور امین و متخصّص راهنمایی بخواهید.
نقل ازکانال همسرداری حرفه ای
عه تویی چرا اسمت رو تغییر دادی
گفتم این وبلاگ کیه
چمیدونم.حوصلم سر رفته بود از این اسم.
با سلام و احترام جالب بود . موفق باشد. به وبلاگ من هم نگاهی بیندازید. نظرات را بفرماید./انتقاد و پیشنهاد بفرماید ممنون
والا چند وقت حوصله ندارم .چشم حالم را به دست آوردم باید به خیلی ها عرض ادب کنم.
فرم در حال بارگذاری ...