?زیانکارترین انسانها چه کسانیاند؟
قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُم بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالاً(۱۰۳ )الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیهُُمْ فیِ الحَْیَوةِ الدُّنْیَا وَ هُمْ یحَْسَبُونَ أَنهَّمْ یحُْسِنُونَ صُنْعًا( ۱۰۴ - کهف)
بگو: [میخواهید] شما را از زیانکارترین مردم با خبر کنم؟ آنها کسانیاند که تمام سعی و تلاششان در زندگی دنیا به هدر رفته با این حال خیال میکنند کار خوبی انجام میدهند.
این آیه از کسانی خبر میدهد که در عمل از هر زیانکاری زیان کارترند و آنها کسانی هستند که در زندگی دنیا هم از عمل خود بهره نگرفتند؛ چون «ضلال سعی» همان خسران و بینتیجگی عمل است و چون اینها علاوه بر غفلت از ضرر، آن را سود هم تلقی میکنند از این رو به زیانکار ترین افراد لقب گرفتهاند.
خسران و خسارت در کسب و کارهایی صورت میگیرد که به منظور سود انجام میشود و وقتی خسران تحقق مییابد که کاسب به غرضی که از تلاش خود داشته، نرسد؛ بلکه مقداری از سرمایه هم نابود شود و یا حداقل منفعتی عاید او نگردد در نتیجه سعیش بینتیجه شود. و این همان است که آیه شریفه آن را «ضلال سعی» خوانده است
اگر کسی ضرر کرد و فهمید ضرر کرده است به فکر چاره افتاده و سعی میکند که جبران کند؛ اما بیچاره کسی که ضرر میکند و گمان میکند که دارد سود میبرد. چنین کسی چون امیدی به بازگشت و جبرانش نیست پس در حقیقت زیانکار تر از او هم کسی پیدا نمیشود.
آنگاه در دو آیه بعد ریشه این وارونه انگاری آنها را چنین بیان میکند که: آنها کسانی هستند که به آیات پروردگارشان کافر شدند و دیدار [قیامت و محاسبه اعمال] را به وسیله او منکر شدند و آیات من و پیامبرانم را به باد استهزاء و تمسخر گرفتند.
?? منابع
1⃣المیزان ج ۱۳ ص ۳۹۹
?عاقبت تمسخر كنندگان در قيامت!
?جهنميها ميگويند: خدايا ما غلط كرديم. ما را به دنيا برگردان. برميگرديم كار خوب ميكنيم. خداوند می فرماید: «اخْسَُواْ» يعني چخ!
?بعد ميگويد: ميداني چرا به تو گفتم چخ! چون تو مؤمنين را مسخره كردي. فكلت را بيرون گذاشتي و آرايش كردي، آنوقت يك دختر چادري را مسخره كردي.
? همه نشستيد تخمه شكستيد، آن آقايي را كه رفت نماز بخواند لبخند زدید، ماشينت شيك بود، يك ماشين قراضه در جاده ديدي، ويراژ دادي كه او را بترساني و حال او را بگيري. مسخرهاش كردي.
?اصلاً گاهي وقتها ما سراغ مسخره ميرويم. ميگوييم اگر چرت و پرتي داري براي من اس ام اس كن. هيچكس نميگويد: آقا اگر يك حرف نوي علمي ديدي به من بگو. تا يك طنز بشنود، به همه رفيقهايش اين طنز را ميگويد. ما چه شديم؟ عامل دلقك بازي شديم؟
?هرچه طرف ارزشيتر باشد مسخرهاش خطرناكتر است.
يك كسي سيد را مسخره كند. جرمش بيش از اين است كه غير سيد باشد.
كسي پيرمرد را مسخره كند،جرمش بيش از اين است كه جواني را مسخره كند.
?گاهی مثلاً ميخواهد مادر میخواهد بگويد: مدخل شهر، ميگويد: مخمل شهر! همه نوهها ميگويند: مادر ميخواهي برويم مخمل شهر!
او ميگويد: كبابي دم مخمل شهر است.
يعني همينطور يك كلمهاي را از يك پيرزني، پيرمردي درميآورند و هي در سرش ميزنند. خيلي بد است…
?مجرم را هم نميشود مسخره كرد. اين هم خيلي مهم است. بابا يك كسي زناكار است. ميگويد: اگر زناي او ثابت شد شلاقش بزن، اما حق نداري بگويي: خاك بر سرت! نكبت، بدبخت! مجرم را شلاق ميتواني بزني، اما نميتواني مسخرهاش كني. تحقير!
?پيغمبر اسلام و جمعي در يك محلي، گفت و گوهايي داشتند، يك نابينا وارد شد. يكي از افراد جلسه تا ديد نابينا وارد شد، قيافهاش را عبوس كرد…
✨ آيه نازل شد «عَبَسَ» عبوس كرد، «وَ تَوَلَّى» كتفش را برگرداند. (عبس/ ۲ )
چون يك نابينا وارد جلسه شد، چشمدارها به او عبوس كردند؟ يعني مسخره حرام است، تحقير حرام است ولو طرف نفهمد.
?انقدر تمسخر در اسلام مهم است که سوره قرآن برای این واکنش نازل شد!
ولی ما آن را انقدر دست کم میگیریم.
??منبع
از بیانات حجت الاسلام قرائتی
در تاریخ اسلام شب و روز هفدهم رمضان المبارک واقعه جنگ بدر است که اِحیاء آن مورد سفارش است
????????????
امشب شب هفدهم ماه رمضان است مى دانيد چه شبى است؟ شبى است كه پيغمبر با اميرالمؤمنين و تمام اصحاب در معركه بدر حاضر شدند و فردا جنگ بدر شروع شد كه در اين جنگ، غلبه با مسلمان ها بود،
? و اميرالمؤمنين فرمود:
من از همان شب بدر تا آخر عمر، به بركت و يُمن آن فتوحاتى كه خداوند در روز بدر كرد، شب هاى هفدهم را احياء مى داشتم.
? خيلى شب مهمّى است! مىدانيد كه در جنگ بدر به اميرالمؤمنين عليه السّلام ذكرِ «هو» داده شد، اين روايت ظاهراً در مورد سوره قدر مى باشد كه شيخ طبرسى هم در مجمع البيان، ذيل سوره اخلاص نقل مى كند؛ اميرالمؤمنين مى فرمايد:
من در شب بدر حضرت خضر را در خواب ديدم و گفتم كه: عَلِّمنى دُعاءً، به من يك دعايى ياد بده كه من آن دعا را بخوانم و بر أعداء غلبه پيدا كنم. حضرت خضر به من فرمود بگو يا هو يا مَن لا هو إلّا هو، يا هو، يا مَن لا هو إلّا هو و من در آن روز بدر، شمشير دست گرفتم و با «يا هو، يا مَن لا هو إلّا هو» مى كُشتم. اين خواب را كه براى پيغمبر تعريف كردم، حضرت فرمودند: «عُلِّمتَ الإسمَ الأعظَم». «اسم اعظم را یاد گرفته ای»
? و بعضى ها كه مىگويند يا هو يا لا هو إلّا هو اينها ذكرهاى درويشى است و در شرع وارد نشده است اينها غلط مى كنند مى گويند ها چون روايت، روايت صحيحى است هم از طريق شيعه و هم از طريق سنى، و مدركش هم در همين مجمع البيان هست و جاهاى ديگر هم نقل مى كنند.
?? منبع
شرح فقراتى از دعاى افتتاح ص ۱۴۵ - ۱۴۶
إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیرِّ مَا بِقَوْمٍ حَتىَ یُغَیرِّواْ مَا بِأَنفُسِهِم( ۱۱ - رعد) خداوند اوضاع هیچ ملتى را تغییر نمىدهد، مگر آنكه در خود دگرگونى ایجاد كنند.
این جمله یك قانون كلى و عمومى را بیان مىكند، قانونى سرنوشت ساز و حركت آفرین و نیز هشدار دهنده! این قانون كه یكى از پایه هاى اساسى جهان بینى و جامعه شناسى در اسلام است به ما مىگوید: مقدرات شما قبل از هر چیز و هر كس در دست خود شما است و هر گونه تغییر و دگرگونى در خوشبختى و بدبختى اقوام در درجه اول به خود آنها برمی گردد.
شانس و اقبال و مانند اینها همه بی اساس است و آن چیزی که پایه دارد این است كه ملتى خود بخواهد سربلند و پیشرو باشد و یا به عكس، خودش تن به ذلت و شكست دهد، پس این اراده و خواست ملتها و تغییرات درونى آنهاست كه آنها را مستحق لطف یا مستوجب عذاب الهی مىسازد.
به تعبیر دیگر: این اصل قرآنى كه یكى از مهمترین برنامه هاى اجتماعى اسلام را بیان مىكند به ما مى گوید هر گونه تغییرات برونى متكى به تغییرات درونى ملتها و اقوام است و هر گونه پیروزى و شكستى كه نصیب قومى شود از همین جا سرچشمه مىگیرد
لَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لَا یَنقُضُونَ الْمِیثَاقَ 0⃣2⃣و الَّذِینَ یَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ وَ یخَْشَوْنَ رَبهَّمْ وَ یخََافُونَ سُوءَ الحِْسَابِ 1⃣2⃣ و الَّذِینَ صَبرَُواْ ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبهِّمْ وَ أَقَامُواْ الصَّلَوةَ وَ أَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَ عَلَانِیَةً
وَ یَدْرَءُونَ بِالحَْسَنَةِ السَّیِّئَةَ أُوْلَئكَ لهَُمْ عُقْبىَ الدَّار ِ ۲۲ رعد
کسانی اند كه به پیمان الهى وفا مىكنند و عهد را نمىشكنند و به پیوندهایى كه پروردگار بدان امر فرموده پا برجا بوده و از خداى خویش مى ترسند و نگران بدى حساب هستند و نیز صبر مىكنند تا جلب رضایت پروردگار خویش نمایند.
نماز را برپا داشته و از آنچه به آنها روزى شده، پنهان و آشكار انفاق مىكنند و به وسیله كارهاى پسندیده، اعمال زشت خود را از بین مىبرند. ایشان کسانی اند که در جهان آخرت، عاقبت خوبى در انتظارشان است. در این آیات به چند ویژگی مهم و برجسته کسانی که به واقع طرفدار حق هستند اشاره کرده و آنها را چنین توصیف می کند
1⃣ به عهد الهى وفا مىكنند و آن عهد را نمى شكنند این عهد و میثاق دایره وسیعی دارد که تمام عهدهای فطری، عقلی و نقلی را در بر می گیرد
2⃣ پیوندهایى را كه خداوند امر به حفظ آن كرده برقرار مىدارند. که چون مطلق است دلالت مىكند بر هر ارتباط و پیوندی كه خدا به آن امر فرموده كه از معروفترین مصادیق آن صله رحم است
3⃣-4⃣ نسبت به پروردگارشان، خشیت دارند و از بدى حساب در دادگاه قیامت مىترسند.
فرق بین خشیت و خوف: خشیت تاثر در محدوده قلب است ولی خوف واکنش عملی برای خلاص شدن است هر چند كه در دل متاثر نگشته و دچار هراس نشده باشد
5⃣ در برابر تمام مشكلاتى كه در مسیر اطاعت، ترك گناه، جهاد با دشمن و مبارزه با ظلم و فساد وجود دارد براى جلب خشنودى پروردگار صبر و استقامت می ورزند.
6⃣ نماز را بر پا مىدارند.
7⃣ از آنچه به آنان روزى دادهایم در پنهان و آشكار انفاق مىكنند.
8⃣ بوسیله حسنات، سیئات را از میان مىبرند. به این معنى كه وقتی گناهی از آنها سر بزند، تنها به ندامت و استغفار، قناعت نمىكنند، بلكه عملا با انجام کار خیر و عمل به وظایف فوت شده در مقام جبران بر مىآیند. این احتمال نیز در تفسیر آیه وجود دارد كه آنها بدى را با بدى تلافى نمیكنند بلكه سعى دارند با انجام نیكى در حق کسی که به آنها بدی کرده است او را وادار به تجدید نظر كنند
لَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ تَطْمَئنُِّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئنُِّ الْقُلُوبُ( ۲۸ - رعد)
کسانی اند که ایمان آورده اند و دلهایشان به یاد خدا آرام مىگیرد. آگاه باشید! که دلها فقط به یاد خدا آرام مىگیرد. آیه در وصف کسانی است که در آیه قبل آنها را «مَنْ أَنَابَ» نامید یعنی کسی که به سوی خدا بازگردد و رو به او کند. آرامش و آسایش دو عنوان جدای از هم هستند که در بین انسانهای بیگانه با فرهنگ قرآن این دو به یک معنا و یا به جای هم گرفته می شوند. آسایش مفهومی مرتبط با جسم و تن دارد برخلاف آرامش که با روح و جان در ارتباط است. گمشده بشر هر روز آرامش است و خود به تجربه فهمیده که وسایل آسایش برای او آرامش نمی آورد. بسیارند کسانی که مجهزترین زندگی و امکانات رفاهی روز دنیا را دارند؛ اما دریغ از ذره ای آرامش و راحتی جان؛ در عوض کم نیستند کسانی که با حداقل امکانات روزگار سپری می کنند و شور و نشاط و صفا و صمیمیت و از همه مهتر آرامش خاطر سراسر زندگی بیرون و وجود درونشان را لبریز کرده است. راز این داستان کجاست؟ کلید حل این معما به دست کیست؟
قرآن کریم به این سوال مهم و بسیار کاربردی انسان پاسخ می دهد که هر کس به خدا رو کرد و به او ایمان آورد و برنامه او را در زندگی خود پیاده کرد یقین بداند که به آرامش واقعی خواهد رسید؛ آرامشی که محال است آن را بتوان در غیر این آدرس پیدا کرد.
در سال ششم هجری قراردادی بین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و کفار قریش منعقد گردید که بعدها به صلح حدیبیه معروف شد . یکی از مواد صلح نامه این بود که هر دو سپاه می توانند با هر قبیله ای که بخواهند پیمان دوستی امضاء کنند . بر این اساس، رسول خدا صلی الله علیه و آله با قبیله «خزاعه » پیمان دوستی بست
در سال هشتم هجری یکی از افراد قبیله بکر که هم پیمان کفار قریش بود، نسبت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله جسارت کرد، و شخصی از قبیله خزاعه او را در مقابل جسارتش سرزنش نمود و از رسول اکرم صلی الله علیه و آله دفاع کرد . آن گاه، با هم درگیر شدند و کفار قریش نیز به کمک قبیله هم پیمان خود «بکر» وارد صحنه گردیده و در نتیجه یک نفر از افراد قبیله «خزاعه » را کشتند و بدین وسیله صلح حدیبیه نقض گردید
کفار قریش از این نقض معاهده پشیمان گشته، ابوسفیان را برای عذرخواهی و تجدید قرارداد به محضر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرستادند ابوسفیان به حضور آن حضرت رسید و درخواست امان و تجدید پیمان نمود، ولی آن حضرت به سخنان او ترتیب اثر نداد .
ابوسفیان به ناچار به نزد امیرمؤمنان، علی علیه السلام شرفیاب شد و از وی درخواست نمود که در نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شفاعت نماید . علی علیه السلام در جواب فرمود: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با شما پیمانی بست و هرگز از پیمانش برنمی گردد … در این هنگام، امام حسن علیه السلام که کودک خردسالی بود، به حضور پدر آمد و ابوسفیان خواست که علی علیه السلام اجازه دهد فرزندش حسن، نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از ابوسفیان شفاعت کند به نقل تاریخ امام حسن علیه السلام، این سخنان را شنید، «فاقبل الحسن علیه السلام الی ابی سفیان وضرب احدی یدیه علی انفه والاخری علی لحیتیه ثم انطقه الله عزوجل بان قال یا اباسفیان قل لا اله الا الله محمد رسول الله حتی اکون شفیعا فقال علیه السلام الحمد لله الذی جعل فی آل محمد من ذریة محمد المصطفی نظیر یحیی بن زکریا وآتیناه الحکم صبیا پس امام حسن نزد ابوسفیان رفت و با یک
دست بر بینی او و با دست دیگر بر محاسن او زد و خداوند او را به زبان آورد تا بگوید: ای ابوسفیان بگو جز خدای یکتا خدایی نیست و محمد رسول خداست، تا من شفاعت کنم سپس آنگاه علی علیه السلام که با شنیدن سخنان فرزندش فوق العاده خوشحال شده بود فرمود سپاس خداوندی را سزاست که در ذریه محمد برگزیده، مانند یحیی بن زکریا قرار داد که در کودکی از جانب خداوند به او حکمت عطا گردید و خداوند در مورد ایشان فرمود در کودکی به او حکمت دادیم
?? منابع
مریم ۱۲
کامل ابن اثیر، ج ۲ ص ۲۳۹ - ۲۴۱
مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴ ص ۶ بحارالانوار ج ۴۳ ص ۳۲۶
خرائج راوندی، ج ۱ ص ۲۳۶ شماره ۱