❤️ أللهمّعجّللوليكَالفرجَ❤️
❤️ أللهمّعجّللوليكَالفرجَ❤️
❤️ أللهمّعجّللوليكَالفرجَ❤️
❤️ أللهمّعجّللوليكَالفرجَ❤️
ابوبصیر از امام موسی بن جعفر علیه السلام پرسید امام با چه نشانههایی شناخته میشود؟
فرمود امام راستین صفاتی دارد که اولین و مهمترین آن این است که امام قبلی معرفیاش کرده باشد. همان گونه که رسول خدا علی بن ابیطالب علیه السلام را معرفی کرد، هر امامی نیز باید امام پس از خود را معرفی نماید. نشانهی دیگر آن است که هر چه از او میپرسند، جواب بدهد و از هیچ چیز بیخبر نباشد. نشانهی دیگر اینکه هرگز در دفاع از حق سکوت نکند، از حوادث آینده خبر بدهد و به همهی زبانها سخن بگوید
سپس فرمود هم اکنون نشانهای به تو مینمایم که قلبت مطمئن شود
در همین حال مردی خراسانی وارد شد و شروع کرد به عربی سخن گفتن، اما امام پاسخش را به فارسی داد. مرد خراسانی گفت من خیال میکردم فارسی متوجه نمیشوید
امام فرمود سبحان الله اگر نتوانم جوابت را به زبان خودت بدهم، پس چه فضیلتی بر تو دارم؟ سپس فرمود امام کسی است که سخن هیچ فردی بر او پوشیده نیست او کلام هر شخص و هر موجود زنده ای را می فهمد. امام با این نشانهها شناخته میشود و اگر اینها را نداشته باشد، امام نیست
منابع
بحار الانوار، ج ۴۸ ص ۴۷ از قرب الاسناد.
روزی به همراه امام موسی کاظم علیه السلام از مدینه به سمت صحرا خارج شدیم. در راه به مردی از مغرب برخورد یم که در کنار الاغ مرده ای میگریست
امام به او فرمود چه شده؟
گفت با دوستانم عازم حج بودیم که ناگهان الاغ من مُرد و آنان رفتند و من نومید و تنها ماندم
امام فرمود شاید نمرده باشد
گفت دلت به حال من نمی سوزد که مرا دست انداخته ای
امام فرمود من دعای خوبی میدانم
مرد گفت غم و غصه من کم نیست که تو هم مرا مسخره کنی؟
امام نزدیک مرکب مرد رفت و کلامی زیر لب زمزمه کرد که من نفهمیدم چه بود. سپس با چوبی که آنجا افتاده بود ضربه ای به الاغ زد و او را هی نمود.
ناگهان الاغ صحیح و سالم سر پا ایستاد.
امام فرمود آیا مسخره کردنی در کار بود؟ اکنون برو به همسفرهایت برس
منابع
بحار الانوار، ج ۴۸ ص ۷ ح ۹۵ از خرائج
هارون در ادامه تلاشهایش برای تضعیف موقعیت اجتماعی حضرت و تحقیر وی در دید مردم، مردی را به همکاری دعوت نمود که از تردستی و جادوگری نیز بهره ای داشت و قرار شد او در مجلسی حضرت را خجلت زده سازد
روز موعود فرا رسید و آن حضرت را احضار کردند، مجلسی معظم بود و با شکوه. هنگام پذیرائی همه بر سر سفره قرار گرفتند. آن مرد در مقداری از نانها نیرنگی خاصی بکار برده بود، آن نانها را مقابل حضرت گذاشتند. همین که خادم موسی بن جعفر علیه السلام خواست نانی را بردارد آن نان مقداری عقب تر پرید و هر نان نزدیکِ دست را که میخواست بردارد همین صحنه تکرار میشد و هر بار شلیک خنده هارون فضا را پر میکرد و همه نگاه ها متوجه حضرت و هارون و آن مرد مکّار شده بود و مجلس عجیبی بود
لحظه ای بعد امام سربلند کردند و به تصویر شیری که روی پرده ای نقش بسته بود نگاه نمودند و محکم و رسا فرمودند: یا اسدالله خذ عدوالله ای شیر الهی بگیر دشمن خدا را فوراً شیر عظیمی از پرده بیرون جست و آن مرد مکّار را درید. هارون و ندیمان از ترس بی هوش شدند و مجلس بهم ریخت
وقتی هارون به هوش آمد و حالت عادی خود را باز یافت از آن حضرت درخواست نمود که به حق من بر تو از تصویر شیر بخواه آن مرد را بازگرداند. حضرت فرمود اگر عصای موسی که سحر ساحران را بلعید بود باز میگرداند او هم بازگردانده میشد. کنایه از اینکه او بر اثر اعمال زشت خود بسزای کردارش رسید و حالا دیگر راه بازگشتی در کار نیست
منابع
بحار الانوار، ج ۴۸ ص ۴۱ از عیون و امالی
روزی سی نفر از غلامان حبشی را خدمت امام کاظم علیه السلام بردند. یکی از آنان به نمایندگی از دیگران سخن گفت امام با زبان خودشان با آنان صحبت فرمود
آنها وقتی از محضر امام خارج شدند، با هم میگفتند چقدر خوب که او زبان ما را بهتر از خودمان حرف میزند
من به امام عرض کردم یابن رسول الله با آنها زبان خودشان سخن گفتی؟
فرمودآری. و یکی از آنان صادق بود و از همه آنان عالمتر و بزرگ زاده. وی را ناظر ایشان قرار دادم و گفتم آنان را به خیر و نیکی دعوت کند و به هر کدام ماهانه ۳۰ درهم مزد بدهد
سپس فرمود از اینکه من به زبان حبشی حرف زدم تعجب کردهای؟
گفتم آری قسم به خدا، همین طور است
فرمود تعجب مکن! آنچه ندیده ای از آنچه دیده ای بسیار عجیبتر است، آنچه دیدی مثل قطره آبی است که پرندهای با منقار خود از دریا برگیرد امام مثل دریای بیکران است که تمامشدنی نیست و شگفتیهایش از عجایب دریا بیشتر است
منابع
بحار الانوار، ج ۴۸ ص ۷۰ ح ۹۳ از خرائج
مرزام گوید
به زیارت مدینه مشرف بودم، در خانه ای که توقف کرده بودم کنیزکی بود که پیشنهاد ازدواج با وی را مطرح نمودم و او رد کرد، شب هنگام که دیر وقت بود وقتی به خانه بازگشتم کسی که درب خانه را برویم گشود همان کنیز بود دست خود را روی سینه وی گذاشتم که او از مقابل من بسرعت دور شد و من داخل خانه شدم
صبحگاهان که محضر امام ابی الحسن موسی بن جعفر علیه السلام رسیدم حضرت بدون مقدمه و ابتدا فرمودند: یا مرزام لیس من شیعتنا من خلاثم لم یرع قلبه ای مرزام کسی که در خلوتها در قلبش ورع و تقوا و خداترسی نباشد از شیعیان ما نیست
منابع
بحار الانوار، ج ۴۸ ص ۴۵ از بصائر الدرجات.
ﺭﻭﺯﻯ ﺍﻣﺎﻡ ﻛﺎﻇﻢ ﻉ ﺍﺯ ﻛﻨﺎﺭ ﻣﺮﺩﻯ ﮊﻭﻟﻴﺪﻩ ﻭ ﺧﺎﻙ ﻧﺸﻴﻦ ﻋﺒﻮﺭ ﻧﻤﻮﺩ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺳﻠﺎﻡ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻧﺰﺩ ﺍﻭ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻭ ﻣﺪﺗﻰ ﻃﻮﻟﺎﻧﻰ ﺑﻪ ﮔﻔﺘﮕﻮ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ، ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩﻥ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﻯ ﺧﺪﻣﺘﮕﺬﺍﺭﻯ ﺣﺎﺿﺮﻡ ﻫﺮﮔﻮﻧﻪ ﻛﺎﺭﻯ ﺩﺍﺭﻯ ﺑﮕﻮ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﻢ
ﺷﺨﺼﻰ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﻛﺎﻇﻢ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﮔﻔﺖ: ﻋﺠﺒﺎ ﺗﻮ ﻧﺰﺩ ﺍﻳﻦ ﺷﺨﺺ ﺧﺎﻙ ﺁﻟﻮﺩ ﻭ ﻛﻮﺥ ﻧﺸﻴﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻯ ﻭ ﻫﻤﻨﺸﻴﻦ ﺷﺪﻩ ﺍﻯ ﻭ ﺍﻛﻨﻮﻥ ﻧﻴﺰ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻰ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺧﺪﻣﺖ ﻛﻨﻰ ﺍﻭ ﺳﺰﺍﻭﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺧﺪﻣﺖ ﻛﻨﺪ.
ﺍﻣﺎﻡ ﻛﺎﻇﻢ (ﻉ) ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺦ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﻳﻦ ﺷﺨﺺ ﺑﻨﺪﻩ ﺍﻯ ﺍﺯ ﺑﻨﺪﮔﺎﻥ ﺧﺪﺍ، ﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺩﻳﻨﻰ ﻣﻦ ﻃﺒﻖ ﻛﺘﺎﺏ ﺧﺪﺍ ﻗﺮﺁﻥ ﻭ ﻫﻤﺴﺎﻳﻪ ﺍﻡ ﺩﺭ ﺷﻬﺮﻫﺎﻯ ﺧﺪﺍ ﻣﻰ ﺑﺎﺷﺪ، ﭘﺪﺭ ﻣﻦ ﻭ ﺍﻭ، ﺣﻀﺮﺕ ﺁﺩﻡ ﻉ ﻳﻜﻰ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﻭ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﭘﺪﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺎﻟﺎﺗﺮﻳﻦ ﺩﻳﻦ ؛ﺩﻳﻦ ﺍﺳﻠﺎﻡ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻤﻜﺎﺭﻯ ﺩﻋﻮﺕ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﺷﺎﻳﺪ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺩﮔﺮﮔﻮﻥ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻣﺎ ﺩﺳﺖ ﻧﻴﺎﺯ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﺍﻭ ﺩﺭﺍﺯ ﻛﻨﻴﻢ، ﻭ ﺧﺪﺍ ﻣﺎ ﺭﺍ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻓﺨﺮ ﺑﺮ ﺍﻭ، ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻛﻮﭼﻚ ﻧﻤﺎﻳﺪ، ﺳﭙﺲ ﺍﻳﻦ ﺷﻌﺮ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻧﻮﺍﺻﻞ ﻣﻦ ﻟﺎﻳﺴﺘﺤﻖ ﻭﺻﺎﻟﻨﺎ ﻣﺨﺎﻓﺔ ﺍﻥ ﻧﺒﻘﻰ ﺑﻐﻴﺮ ﺻﺪﻳﻖ
ﺑﺎ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﻇﺎﻫﺮﺍ ﺗﻨﺎﺳﺐ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺑﺎ ﻣﺎ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺑﺮﻗﺮﺍﺭ ﻣﻰ ﺳﺎﺯﻳﻢ ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﺁﻧﻜﻪ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺑﺪﻭﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﺷﻮﻳﻢ
منبع
1⃣ ﺍﻋﻴﺎﻥ ﺍﻟﺸﻴﻌﻪ ﺝ ۲ ﺹ ۷
داستان های شنیدنی از چهارده معصوم علیهم السلام