25 اسفند 1398
در خيابان مي رفت و لابه لاي جمعيت مردم را مذمت مي كرد/حالا خوبه اين همه اخطار دادند!! داخل مغازه هم كه مي شد همه جا را خالي ميكرد كه مي خواهم لباس بخرم خلوت كنيد مريض نشويم. خلاصه…………..انگار اين جزو افرادي كه بايد در خانه ميماند… بیشتر »
6 نظر
25 اسفند 1398
تورا خدا دعوام نكنيد تونظراتتون كه اين چيه /فقط جهت عوض شدن جو بود یکم حس سرماخوردگی داشتم … بلافاصله پشتش قرص خوردم، شربت خوردم، آب نمک غرغره کردم، سير خوردم، حلیم خوردم، آب جوش خوردم، بعدش شلغم خوردم، پنبه رو با روغن بنفشه فرو کردم تو دماغم،… بیشتر »
25 اسفند 1398
كرونا هر بدي داشت يه خوبي داشت خداجونم خوب فهميدم و خوب قدر دان شدم چه نعمت هايي داشتم و بي خبر از ش بودم راحت دست مي دادم . با دوستانم ديده بوسي ميكرد راحت خوراكي ها را باهم نصف ميكردم راحت دركنار هم مي ايستاديم راحت خريد مي رفتيم راحت كارهايي كه دوست… بیشتر »
04 اسفند 1398
ديديد قبلا پست گذاشتم ترس برادر مرگ است.حالا وضع خيلي از افراد ما تو جامعه تقريبا همين طور هست!!! راستي خدا كجاي زندگي ما هست؟گاهي خدا را فراموش ميكنيم. تطمئن القلوب گاهي كه كمي بيشتر…………. ما ملت هميشه در صحنه ايم… بیشتر »
03 اسفند 1398
داشتم جدول حل می کردم، یکجا گیر کردم: "حَلّٰالِ مشکلات است؛ سه حرفی?” پدرم گفت: معلومه، «پول» گفتم: نه، جور در نمیاد مادرم گفت: پس بنویس «طلا» گفتم: نه، بازم نمیشه. تازه عروس مجلس گفت: «عشق»، گفتم : اینم نمیشه. دامادمان گفت: «وام»، گفتم:… بیشتر »