فرمانده نادان
رسول اكرم ص لشكرى را براى ماء مور يتى تجهيز نمود، مردى را بفرماندهى گمارد و به سپاهيان دستور داد از او اطاعت كنند و اوامرش را اجراء نمايند. فرمانده در آغاز مسافرت به آزمايش عجيبى دست زد. براى آنكه از درجه اطاعت سربازان آگاه شود يا مراتب فهم و درك آنانرا تشخيص دهد يا براى هدف ديگر، دستور داد آتشى افروختند و به آنها امر كرد كه خويشتن را در آتش بيفكنند. بعضى از سربازان ، خود را براى اجراء دستور مهيا ساختند، گروهى اين دستور را نادرست تلقى نمودند و از اطاعت سرباز زدند.
سرباز جوانى گفت در تصميم عجله نكنيد تا به رسول اكرم ص مراجعه نمائيد، اگر آنحضرت دستور فرمانده را تاءييد كرد و به آتش رفتن را امر فرمود اطاعت نمائيد و داخل آتش شويد. شرفياب شدند و شرح جريان را بعرض رساندند. حضرت فرمود اگر در آتش رفته بوديد هرگز از آن خارج نميشديد يعنى براى هميشه جهنمى مى بوديد. سپس فرمود اطاعت در كارهائى جايز است كه بحكم عقل و شرع پسنديده و مستحسن باشند و كسى حق ندارد از مخلوقى در معصيت خالق اطاعت نمايد.
منبع
مجموعه ورام جلد ۱ صفحه ۵۱
موسی (علیه السلام) و تلخی فراق
روزی عزرائیل نزد موسی علیه السلام آمد، موسی علیه السلام پرسید برای زیارتم آمده ای یا برای قبض روحم؟
عزرائیل: برای قبض روحت آمده ام.
موسی ساعتی به من مهلت بده تا با فرزندانم وداع کنم.
عزرائیل مهلتی در کار نیست
موسی علیه السلام به سجده افتاد و از خداوند خواست تا به عزرائیل بفرماید که مهلت دهد تا با فرزندانش وداع کند.
خداوند به عزرائیل فرمود: به موسی علیه السلام مهلت بده عزرائیل مهلت داد
موسی نزد مادرش آمد و گفت سفری در پیش دارم
مادر گفت: جه سفری
موسی سفر آخرت
مادر گریه کرد. موسی علیه السلام نزد همسرش آمد، کودکش را در دامن همسرش دید، با همسرش وداع کرد، کودک دست به دامن موسی علیه السلام زد و گریه کرد، دل موسی از گریه کودکش سوخت و گریه کرد، خداوند به موسی علیه السلام وحی کرد ای موسی! تو به درگاه ما می آئی این گریه و زاریت چیست؟ موسی علیه السلام عرض کردن دلم به حال کودکانم می سوزد خداوند فرمود ای موسی دل از آنها بکن من از آنها نگهداری می کنم، و آنها را در آغوش محبتم می پرورانم
دل موسی علیه السلام آرام گرفت، به عزرائیل گفت جانم را از کدام عضو می گیری؟ عزرائیل از دهانت موسی آیا از دهانی که بی واسطه با خدا سخن گفته است جانم را می گیری؟ عزرائیل از دستت
موسی از دستی که الواح تورات را گرفته است؟
عزرائیل از پایت موسی از آن پایی که من با آن از کوه طور برای مناجات با خدا رفته ام عزرائیل نارنجی خوشبو به موسی علیه السلام داد موسی علیه السلام آن را بو کرد و جان سپرد فرشتگان به موسی گفتند یا اهون الانبیا موتا کیف و جدت الموت ای کسی که در میان پیامبران از همه راحت تر مردی، مرگ را چگونه یافتی؟ موسی علیه السلام گفت کشاه توسلخ وهی حیه
مرگ را مانند گوسفندی که پوستش را زنده بکنند یافتم
?? منبع
مناهج الشارعین علامه میر داماد ص590
موسی (علیه السلام) و تلخی فراق
روزی عزرائیل نزد موسی علیه السلام آمد، موسی علیه السلام پرسید برای زیارتم آمده ای یا برای قبض روحم؟
عزرائیل: برای قبض روحت آمده ام.
موسی ساعتی به من مهلت بده تا با فرزندانم وداع کنم.
عزرائیل مهلتی در کار نیست
موسی علیه السلام به سجده افتاد و از خداوند خواست تا به عزرائیل بفرماید که مهلت دهد تا با فرزندانش وداع کند.
خداوند به عزرائیل فرمود: به موسی علیه السلام مهلت بده عزرائیل مهلت داد
موسی نزد مادرش آمد و گفت سفری در پیش دارم
مادر گفت: جه سفری
موسی سفر آخرت
مادر گریه کرد. موسی علیه السلام نزد همسرش آمد، کودکش را در دامن همسرش دید، با همسرش وداع کرد، کودک دست به دامن موسی علیه السلام زد و گریه کرد، دل موسی از گریه کودکش سوخت و گریه کرد، خداوند به موسی علیه السلام وحی کرد ای موسی! تو به درگاه ما می آئی این گریه و زاریت چیست؟ موسی علیه السلام عرض کردن دلم به حال کودکانم می سوزد خداوند فرمود ای موسی دل از آنها بکن من از آنها نگهداری می کنم، و آنها را در آغوش محبتم می پرورانم
دل موسی علیه السلام آرام گرفت، به عزرائیل گفت جانم را از کدام عضو می گیری؟ عزرائیل از دهانت موسی آیا از دهانی که بی واسطه با خدا سخن گفته است جانم را می گیری؟ عزرائیل از دستت
موسی از دستی که الواح تورات را گرفته است؟
عزرائیل از پایت موسی از آن پایی که من با آن از کوه طور برای مناجات با خدا رفته ام عزرائیل نارنجی خوشبو به موسی علیه السلام داد موسی علیه السلام آن را بو کرد و جان سپرد فرشتگان به موسی گفتند یا اهون الانبیا موتا کیف و جدت الموت ای کسی که در میان پیامبران از همه راحت تر مردی، مرگ را چگونه یافتی؟ موسی علیه السلام گفت کشاه توسلخ وهی حیه
مرگ را مانند گوسفندی که پوستش را زنده بکنند یافتم
?? منبع
مناهج الشارعین علامه میر داماد ص590
مثل موج آب
موج آب حوض را میشود با دست صاف کرد؟ امکان ندارد. تازه همین که دست میزنی خودش ایجاد موج میکند، یعنی بدتر میشود که بهتر نمیشود.
به همین خاطر بهترین کار این است که دست نزنی، تا خودش درست شود و غالباً هم درست میشود.
خطا و لغزش در دیگران هم چیزی شبیه موج آب است. دخالت کردن، نصیحت نمودن مثل دستکاری موج است، یعنی کار را خرابتر میکند.
پس اگر از همکار، همسایه، همسر و یا فرزند خود لغزشی میبینیم، به روی خود نیاوریم، بلکه بگذاریم زمان بگذرد، شاید خودش به خطای خود پی ببرد.
و این نسخهای است که اهل بیت: برای ما پیچیدهاند و گفتهاند: دو سوم دین تغافل است؛ یعنی خود را به غفلت زدن و نادیده و ناشنیده گرفتن
منبع
مثل شاخه های گیلاس محمد رضا رنجبر
قَالَ الصَّادِقِ (علیه السلام)
كَتَبَ رَجُلٌ إِلَى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ علیه السلام يَا سَيِّدِي أَخْبِرْنِي بِخَيْرِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ؟
فَكَتَبَ (علیه السلام) إِلَيْهِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّهُ مَنْ طَلَبَ رِضَى اللَّهِ بِسَخَطِ النَّاسِ كَفَاهُ اللَّهُ أُمُورَ النَّاسِ وَ مَنْ طَلَبَ رِضَى النَّاسِ بِسَخَطِ اللَّهِ وَكَلَهُ اللَّهُ إِلَى النَّاسِ وَ السَّلَام.
امام صادق علیه السلام فرمودند مردى خدمت امام حسين بن على (علیهما السلام) نامه ای نوشت و از آن حضرت درخواست کرد که مرا از خير دنيا و آخرت آگاه كن؟
امام حسین علیه السلام در پاسخ چنین نوشتند: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
هر كسی در پی کسب رضاى خدا باشد هرچند مردم از او ناراحت باشند خدا اموراو را به سرانجام می رساند
ولی هر کسی به دنبال کسب رضایت مردم باشد در حالی که خدا را خشمگین کرده باشد، خدا کار او را به مردم واگذارمی کند.
منابع
امالى شيخ صدوق ص ۲۰۱
بحارالانوار، ج ۷۵ ص ۱۲۶
قَالَ الصَّادِقِ (علیه السلام)
كَتَبَ رَجُلٌ إِلَى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ علیه السلام يَا سَيِّدِي أَخْبِرْنِي بِخَيْرِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ؟
فَكَتَبَ (علیه السلام) إِلَيْهِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّهُ مَنْ طَلَبَ رِضَى اللَّهِ بِسَخَطِ النَّاسِ كَفَاهُ اللَّهُ أُمُورَ النَّاسِ وَ مَنْ طَلَبَ رِضَى النَّاسِ بِسَخَطِ اللَّهِ وَكَلَهُ اللَّهُ إِلَى النَّاسِ وَ السَّلَام.
امام صادق علیه السلام فرمودند مردى خدمت امام حسين بن على (علیهما السلام) نامه ای نوشت و از آن حضرت درخواست کرد که مرا از خير دنيا و آخرت آگاه كن؟
امام حسین علیه السلام در پاسخ چنین نوشتند: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
هر كسی در پی کسب رضاى خدا باشد هرچند مردم از او ناراحت باشند خدا اموراو را به سرانجام می رساند
ولی هر کسی به دنبال کسب رضایت مردم باشد در حالی که خدا را خشمگین کرده باشد، خدا کار او را به مردم واگذارمی کند.
منابع
امالى شيخ صدوق ص ۲۰۱
بحارالانوار، ج ۷۵ ص ۱۲۶
خوشبخت کیست؟
فَمَن زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ ( ۱۸۵ - آل عمران)
از نظر قرآن کسی سعادتمند است و عاقبت به خیر که بتواند خود را از جاذبه های گناه و معصیت که حقیقتی جز آتش ندارند رهانده و قدم در بهشت گذارد.
«زحزح» در اصل به معنى این است كه انسان خود را از تحت تاثیر جاذبه و كشش چیزى به تدریج، خارج و دور سازد و«فاز» در اصل به معنى نجات از هلاكت و رسیدن به محبوب است.( ۱) بر این اساس آیه مورد بحث می گوید: كسانى كه از تحت تاثیر جاذبه آتش دوزخ، دور شوند و داخل در بهشت گردند، نجات یافته و محبوب و مطلوب خود را پیدا كرده اند.
سه نکته
1⃣ جاذبه عجیبی که در هوسهاى زودگذر، لذات جنسى نامشروع، مقامها و ثروتهاى غیر مباح وجود دارد همان جذبه آتش دوزخ است که هر انسانی را به سوی خود می کشاند.
2⃣اگر مردم نكوشند و خود را از تحت جاذبه این عوامل فریبنده، دور ندارند، تدریجا به سوى آن جذب خواهند شد.
3⃣آنها كه با تربیت و تمرین و آموزش و پرورش الهی، خود را به تدریج، كنترل مىنمایند و به مقام نفس مطمئنه روح آرام شده مىرسند نجات یافتگان واقعى محسوب مىشوند و احساس امنیت و آرامش مىكنند.
منبع
تفسیر نمونه ج ۳ ص ۲۰۱
گناه ديدار با شخص ظالم
دو نفر مسافر به مشهد آمدند،در آنجا به حضور حضرت رضا علیه السلام رفته و پرسيدند
ما از فلان جا آمده ايم،آيا نماز ما شكسته است يا تمام؟
حضرت رضا علیه السلام به يكي از آنها فرمود
نماز تو شكسته است
و به ديگري فرمود اما نماز تو تمام است
چون آنها از يكجا آمده بودند و هيچگونه فرقي در حد سفر آن ها نبود لذا تعجب كردند كه چرا جواب مسأله دو گونه شد؟
امام هشتم علیه السلام براي آن كس كه فرموده بود نماز تو تمام است و شکسته نیست،چنين توضيح داد:
زيرا تو به قصد ديدار سلطان ظالم آمده اي،
بنابراين سفر تو سفر گناه است و سفر گناه موجب شکسته شدن نماز نمي شود.
به اين ترتيب امام رضا علیه السلام حتي در مسأله گفتن هم مردم را از طاغوت و دیدار با ظالم برحذر مي داشت
?? منبع
وسائل الشيعه ج ۵ ص ۵۱۰
ناتوانیِ مردم در انتخاب پیشوای مُصلح
عن سعد بن عبد اللَّه القميّ عن الحجّة القائم عليه السّلام فی حديث طويل يقول فيه قُلْتُ فَأَخْبِرْنِي يَا مَوْلَايَ عَنِ الْعِلَّةِ الَّتِي تَمْنَعُ الْقَوْمَ مِنِ اخْتِيَارِ إِمَامٍ لِأَنْفُسِهِمْ.
قَالَ مُصْلِحٍ أَوْ مُفْسِدٍ. قُلْتُ مُصْلِحٍ قَالَ فَهَلْ يَجُوزُ أَنْ تَقَعَ خِيَرَتُهُمْ عَلَى الْمُفْسِدِ بَعْدَ أَنْ لَا يَعْلَمَ أَحَدٌ مَا يَخْطُرُ بِبَالِ غَيْرِهِ مِنْ صَلَاحٍ أَوْ فَسَادٍ قُلْتُ بَلَى قَالَ فَهِيَ الْعِلَّة
سعد بن عبدالله قمی در حدیثی طولانی از حضرت حجة بن الحسن علیهما السلام نقل می کند
به امام علیه السلام عرض کردم اى مولایم مرا آگاه نما از علتی که مردم را از انتخابِ پیشوایی برای خویش باز می دارد
امام علیه السلام فرمود پیشوایِ مُصلح یا مُفسد؟ گفتم مصلح
فرمود آيا ممکن است اختیار آنها بر شخصِ مفسدی واقع شود با توجه به اینکه احدی نمی داند چه چیز در قلبِ دیگران از صلاح یا فساد می گذرد؟
گفتم آرى، ممکن است فرمود علت همین است
منابع
كمال الدين و تمام النعمة، ج ۲ ص ۴۶۱
الإحتجاج على أهل اللجاج للطبرسي ج ۲ ص ۴۶۴
عاقبت رباخواری
آقا سید مهدی کشفی که از یاران مخصوص میرزا جواد آقا ملکی تبریزی بود نقل کرد
شبی توی خانه خوابیده بودم ، دیدم که صدای ناله ی سوزناکی از حیاط می آید.
از بس شدید و سوزناک بود ، هراسان ازخواب برخاستم که چه خبر است؟
رفتم در را باز کردم، دیدم در این حیاط ما که به این کوچکی است یک کاروانسرای بزرگی است و دور تا دورش حجره می باشد
و صدا از یک حجره می آید دویدم پشت حجره هرکار کردم در باز نشد.
از شکاف درب نگاه کردم ببینم چه خبر است .
دیدم یکی از رفقای ما که اهل بازار تهران است افتاده و به اندازه نصف کمر انسان، سنگ آسیاب روی او چیده اند.
و یک شخص بد هیبت از آن بالا توی حلقوم دهان او چیزهایی میریزد. ناراحت شدم ، هرچه کردم در باز نشد . هرچه التماس کردم به آن شخص که چرا به رفیق ما این طور میکنی !
اصلا نگفت تو کی هستی ؟
این قدر ایستادم که خسته شدم برگشتم آمدم توی رختخواب ، ولی خواب از سرم بکلی پرید نشستم تا صبح شد.
حال نماز خواندن نداشتم رفتم در خانه میرزا جواد آقا و محکم در زدم .
میرزا جواد آقا از پشت در گفت چه خبره ؟ چه خبره ؟ حالا یه چیزی بهت نشون دادند نباید که اینطوری کنی؟
گفتم من همچو چیزی دیدم گفت بله ، شما مقامی پیدا کرده اید. این مکاشفه است آن رفیق بازاری شما ربا خوار بود و در آن ساعت داشت نزع روح روح از بدنش کنده می شد. من تاریخ برداشتم بعد کاغذ آمد که آن رفیق ما در همان ساعت فوت کرده است
منبع
کتاب شرح حال آیت اللّه العظمى اراکى ص ۲۹۹